اندیشه درست علم درست می آورد.

این وبلاگ بیشتر علمی اخباری است

اندیشه درست علم درست می آورد.

این وبلاگ بیشتر علمی اخباری است

ماجرای آیت الله منتظری از اوایل تا پایان


٢
سرآغاز
ارزیابی شخصیت علمی و سیاسی آیت الله منتظری و بررسی مواضع و
عملکرد وى در سال های پس از انقلاب و به ویژه برای نسلى که مستقیما
در جریان حوادث مربوط عزل ایشان توسط امام(ره) نبوده است و امروز به
یکباره با موضع گیری های متفاوتی درباره این شخصیت جنجال برانگیز
انقلاب مواجه می شوند؛ امرى ضرورى است. بویژه اینکه برخى جریان
هاى سوءاستفاده گر و منفعت طلب که چهره واقعى خود را در حوادث
فتنه گون پس از انتخابات بوضوح نشان دادند، با تحریف آشکار تاریخ نه
چندان دور انقلاب، قصد دارند تا از هر فرصتى براى بهره بردارى هاى
سیاسى خود استفاده کنند و مطامع کثیف خود را مطالبه کنند، تا جائى
که حتى پس از رحلت آیت الله منتظرى، قصد داشتند تا از جنازه وى نیز
در جهت منافع سیاسى خود بهره گیرند.
چه بسیار شخصیت ها و جریان هایى که تا سال ها پیش آنچنان در نقد
و حمله به آیت الله منتظرى افراط مى کردند که حتى قصد داشتند تا با
بولدوزر خانه وى را خراب کنند و یا در نامه هایى آتشین، وى را قاتل امام
مى خواندند، اما امروز در پس تغییر و استحاله سیاسى، بر سر نعش آیت
الله نشستند و گریه کردند و او را آیت الله مظلوم خواندند.
همین جریان ها در اقدامى مشکوک و خطرناک قصد دارند تا اختلاف
عمیق امام(ره) با آیت الله منتظرى را تا سرحد اختلاف فقهى بین دو
مرجع تقلید، تقلیل دهند تا از بستر این تحریف آشکار و گل آلود کردن
آب، صید نامشروع خود را به تور کشند.
اینان آنچنان فضا را غبارآلود کرده اند که ترس آن مى رود که نه تنها
امر بر نسل سومى ها مشتبه شود، بلکه نسل اولى ها و دومى ها هم که
آن روزهاى تلخ را به چشم خود دیده و با پوست و گوشتشان آنرا لمس
کرده اند، تحت تاثیر تبلیغات اغواگرانه و مظلوم نمایانه حضرات، آن روزها
را فراموش کنند.
نسل نوپاى ما باید بداند که در اواخر عمر بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامى
چه اتفاقاتى افتاد که آن پیر فرزانه و آن روح خدائى مرگش را از خدا طلب
کرد و نقش برخى افراد و جریان ها و بویژه قائم مقام معزول رهبرى در آن
زمان، در وقوع این رویداد تلخ به چه میزان بوده است.
جوانان ما باید بدانند که چه بر سر آیت الله العظمى منتظرى، قائم مقام
رهبرى و حاصل عمر امام(ره) رفت که رهبر کبیر انقلاب با دلى خونین، او
را شیخى ساده لوح خواند و از ورود به سیاست منعش کرد...
آنچه در پی آمده است، تلاشى است هر چند مختصر درباره رخدادهای
مربوط به زندگی سیاسی آیت الله منتظری و تحلیل و بررسی شخصیت
و عملکرد وى در دو سال پایانى حیات پربرکت امام خمینى(ره) تا سال
76 .آیت الله منتظرى از تولد تا پیروزی انقلاب
حسینعلی منتظری فرزند حاج علی منتظری در سال 1301 هجری
6 سالگی شروع - شمسی در شهر نجف آباد اصفهان متولد شد. او از سن 7
به تحصیل مقدمات ادبیات عرب کرد و در 12 سالگی وارد حوزه علمیه
اصفهان شد. در 19 سالگی به حوزه علمیه قم رفت و پس از آشنایی
با استاد شهید مرتضی مطهری، اکثر مباحث حوزوی را در کنار ایشان
فراگرفت. اساتید بزرگوار وی، رجال نامدار و فقهای بزرگی چون آیت الله
سیدمحمد یزدی معروف به محقق داماد، آیت الله حجت تبریزی، آیت الله
بروجردی و امام خمینی(ره) بودند که مباحث گوناگونی چون اصول فقه،
فقه و فلسفه را تدریس می کردند.
آیت الله منتظری در طی این سال ها به مجتهد و فقیهی مسلم تبدیل شد
و آثار متعددی را به رشته تحریر درآورد که اهم آنها عبارتند از:
1. نهایه الاصول (تقریرات درس خارج اصول فقه آیت الله بروجردی)
2. البدرالزاهر فی صلاه الجمعه و المسافر (تقدیر درس صلاه آیت الله
بروجردی)
3. کتاب الحدود (فقه استدلالی)
4. کتاب الخمس و الانفال (فقه استدلالی)
5. کتاب الزکاه (فقه استدلالی)
( 6. دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه (جلد 4
7. الغصب و الاجاره و الوصیه (چاپ نشده)
8. رساله توضیح المسائل
هر چند بعضی از کتابهای فوق الذکر هنوز چاپ نشده اند و برخی نیز در
سال های پس از انقلاب اسلامی نشر یافته اند، اما بی شک وی در سال
های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی هم فقیهی مبرز و مدرسی موفق بود
به گونه ای که در همان سال ها حضرت امام، فقه ایشان را سنگین از
فقه بسیاری از بزرگان قم می دانست و بعدا نیز برای وی، عنوان فقیه
عالیقدر را به کار بردند.
در طی مبارزات علما علیه رژیم شاه، آیت الله منتظری یکی از برجسته
ترین چهره های روحانیون به حساب می آمد و به ویژه پس از شروع
مبازات امام خمینى(ره)، وی یکی از از نیروهای پرتحرک و جدی در
میان مدرسان شناخته شده حوزه علمیه قم بود که به دفاع همه جانبه
از نهضت ایشان پرداخت.
پس از تبعید امام به خارج، وی به عنوان نماینده تام الاختیار امام خمینی
در ایران به همراه دیگران کار سازماندهی و هدایت مبارزه با رژیم شاه
را بر عهده داشت و در این را ه چندین بار دستگیر و سال ها در تبعید
و حبس به سر برد.
در سال 57 و پس از آزادی از زندان، نقش آیت الله منتظری به ویژه در
جریان تحصن علما در دانشگاه تهران و اعتراض به مخالفت دولت وقت با
ورود امام به کشور بسیار برجسته بود.
از پیروزی انقلاب تا قائم مقامی رهبری
شأن علمی و فقهی و نیز سابقه مبارزه سیاسی و همراهی آقای منتظری
با امام ایجاب می کرد که وی در بالاترین مراکز تصمیم گیری حضور یابد
و به همین دلیل در شورای انقلاب که به دستور امام تشکیل شده بود،
عضویت یافت و در کنار چهره هایی چون شهید بهشتی و شهید مطهری،
به عنوان بازوی مشورتی حضرت امام و در مواقعی تصمیم گیر و تصمیم
ساز، در خدمت انقلاب اسلامى قرار گرفت.
پس از برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی، ضرورت نوشتن قانون اساسی
به صورت جدی مطرح شد و آیت الله منتظری نیز از سوی مردم تران
به عنوان عضو برجسته مجلس خبرگان تدوین کننده قانون اساسی و
سپس از سوی اعضای مجلس خبرگان به عنوان رئیس مجلس خبرگان
برگزیده شد. هر چند در عمل ریاست و مدیریت مجلس خبرنگان بر
عهده شهید بهشتی قرار داشت اما انکار نمی توان کرد که شأن و منزلت
آقای منتظری در میان اکثریت علما و روحانیون به اندازه اى بود که ولو
به صورت ظاهری، او را به عنوان رئیس مجلس برگزینند.
از مسائل مهم این دوره، مطرح شدن بحث ولایت فقیه در مجلس
خبرگان بود که جنجال های مطبوعاتی و سیاسی فراوانی را به همراه
داشت. با این که از سال 42 به بعد، همیشه بحث ولایت فقیه به عنوان
مبنای تئوریک حکومت دینی، مطرح بود و حضرت امام به ویرژه در سال
47 به شکل گسترده ای بحث ولایت فقیه را ارائه کردند، اما به هنگام
مطرح شدن این بحث در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی، تمامی
گروه های مارکسیستی و چپ، منافقین و لیبرال ها، ملی گراها و لائیک
ها و .... در نشریات خود به انتقاد و اعتراض برخاستند و تلاش کردند که
این اصل در قانون اساسی نباشد، اما به دلیل حمایت قاطع حضرت امام
از این اصل و اقدام چهره هایی چون آیت الله منتظری و شهید بهشتی
در مجلس خبرگان،بر این فضای غیردینی فائق آمده و اصل ولایت فقیه
در قانون اساسی گنجانده شد و سپس در رفراندوم قانون اساسى به تایید
قاطع ملت ایران رسید و بدین شکل ماجرایی مشابه دوران مشروطه
تکرار نشد.
نکته دیگر آن که نحوه گزینش ولی فقیه در جمهوری اسلامی و آنچه در
٣
قانون اساسی آمده است (انتخاب دو مرحله ای فقیه از سوی خبرگان)
دقیقا همان دیدگاهی است که در کتاب فقهی آیت الله منتظری درباره
ولایت فقیه آمده است.
امامت جمعه تهران و قم
درسال 58 و با روی کار آمدن چهره هایی چون بازرگان، یزدی،
امیرانتظام و امثالهم در دولت موقت، برخی نیروهای انقلابی و خط
امامی از جمله افرادی چون شهید محمد منتظری در اعتراض به روند
سازشکارانه دولت موقت، دست به فعالیت هایی زدند که جنبه قانونی
نداشت و باعث برانگیختن اعتراض دولت و برخی از مسئولان شدند
اما هیچکس همچون آیت الله منتظری در این باره موضعگیری نکرد،
چرا که وی در کمال ناباوری، شهید منتظری را فاقد تعادل روانی در
برخورد با نارسایی های انقلاب معرفی کرد، موضعی که از سوی افراد
زیادی مورد انتقاد واقع شد.
در همین سال، نماز جمعه تهران و قم به امامت آیت الله طالقانی و
آیت الله منتظری برپا شد ولی پس از چند هفته، آیت ا لله طالقانی
درگذشت و از سوی امام راحل، آقای منتظری به امامت جمعه تهران
منصوب شد. البته این منصب دوام چندانی نیاورد و با توجه به علاقه
مندی آقای منتظری به اقامت در قم، ایشان بار دیگر به قم بازگشت
و با پیشنهاد وى امام خمینی، آیت الله خامنه ای را بعنوان امام جمعه
تهران منصوب کردند.
انتقاد آقای منتظری از مذاکرات صلح دولت موقت با گروه های
ضدانقلاب در کردستان از حوادث مهم دوران امامت جمعه وی بود
که بازتاب گسترده ای یافت. هر چند پس از چند روز، وی اعلام کرد
که آنچه در نماز جمعه گفته تنها موضع شخصی او بوده و موضع نظام
همان است که دولت موقت اعلام می کند.
تشکیل نهضت های آزادیبخش اسلامى
در سال 58 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شکل گرفت و یکی از
جنبش و نهضت های آزادیبخش » واحدهای اصلی و فعال آن، واحد
بود. مسئولیت این وا حد که تحت نظر آیت الله منتظری، « اسلامى
راه اندازی و اداره شد، بسط تفکر انقلاب اسلامی در جهان و ارتباط
با نهضت های اسلامی و بررسی راه هاى حمایت از مبارزات مردم
مسلمان در سراسر جهان بود.
از آنجایی که شهید محمدمنتظری از سال های قبل از پیروزی انقلاب
با بسیاری از جنبش های اسلامی در کشورهای مختلف در ارتباط بود،
به گونه ای آیت الله منتظری نیز به مساله نهضت اسلامی مرتبط شد و
علاقه ایشان به گسترش نهضت اسلامى در سراسر جهان به این پیوند
کمک زیادی کرد. لذا در عمل مسئولیت اصلی جنبش های اسلامى بر
عهده آیت الله منتظری قرار گرفت ولی پس از شهادت شهید محمد
منتظری در سال 60 نقش سیدمهدی هاشمی در این فعالیت ها بسیار
گسترده و موثر شد. البته همیشه میان عملکرد این واحدها و مواضع
وزارت امور خارجه، اختلافاتی بروز می کردند زیرا وزارت خارجه معتقد
بود که مجری اصول و سیاست های کلی و جزئی نظام اسلامی در
خارج است و و احد جنبش های اسلامى باید تحت نظر آن وازتخانه
عمل کند چرا که در مواقعی ممکن است از اصول حاکم بر روابط
خارجی ایران در منطقه و جهان تخطی صورت گیرد و واحد نهضت ها
بدون در نظر گرفتن جهت کلی حرکت دولت، دست به کارهایی بزند
که منجر به دشمن تراشی و انزوای جمهوری اسلامی شود.
این کشمکش ها تا سال های بعد نیز ادامه یافت اما در سال های
اولیه انقلاب به دلیل حاکم بودن روحیه انقلابی بر همه گروه ها و
افراد و به دلیل نیاز شدید جهان به شنیدن پیام انقلاب اسلامی و نیز
به خاطر درگیر بودن نیروهای اصیل انقلاب به مسائل مهمی چون
جنگ تحمیلی، مبارزه با گروه های مسلح ضدانقلاب و تجزیه طلب
و تصفیه حاکمیت نظام از عناصر لیبرال و غیرانقلابی، هرگز کسی
اقدامات مسئولان واحد نهضت ها را به صورت جدی مورد انتقاد قرار
نمی داد اما به تدریج با مرتفع شدن آن موانع و یکدست شدن نیروهای
حاکمیت و شکل گیری دولت جدید که از سوی نیروهای خط امامی،
این پرسش مطرح شد که آیا آن گونه عمل کردن با مصالح کلی نظام
اسلامى سازگار است یا خیر و آیا افرادی چون سیدمهدی هاشمی،
صلاحیت این را دارند که مسئولیت تنظیم روابط جمهوری اسلامی با
دیگر نهضت های اسلامی دنیا را بر عهده بگیرند و درهر صورت، کدامین
نهاد و ارگان رسمی نظام باید متولی چنین امر مهمی باشد؟ حاصل همه
این مباحث، بعدها به محدود کردن فعالیت های مستقل واحد نهضت
اسلامی انجامید و با تصویب مجلس شورای اسلامى، وزارت امور خارجه،
مسئولیت یافت بر اساس سیاست کلی نظام، تنظیم روابط با دیگر نهضت
های را بر عهده گیرد.
بدین وسیله، حوزه عمل آیت الله متنظری و بیشتر از وی، حوزه اقتدار
سیدمهدی هاشمی محدود شد و البته همین امر، پیامدهایی داشت که
در جای خود به آنها اشاره خواهیم کرد.
خبرگان و قائم مقامی رهبری
با نهادینه شدن جمهوری اسلامی، تشکیل مجلس خبرگان رهبری
مطابق قانون اساسی در دستور کار قرار گرفت و اولین مجلس خبرگان
در سال 62 رسما آغاز به کار کرد.
شکل گیری این مجلس، خود به خود بحث آینده رهبری در نظام
اسلامی را داغ کرد و بسیاری از دلسوزان انقلاب را به تکاپو انداخت که
برای دوران پس از امام، چاره اندیشی کنند. در آن شرایط دیگر چهره
هایی چون شهید مطهری و شهید بهشتی در قید حیات نبودند و تنها
کسی که اذهان علاقه مندان به امام راحل را به خود متوجه می ساخت،
آیت الله منتظری بود و انصافا تنها کسی که با توجه به مراتب علمی و
سیاسی و سوابق مبارزه با شاه و همراهی با امام راحل تصور شود، آقای
منتظری بود.
با چنین تلقی و تفسیری، برخی از بزرگان و به ویژه آیت الله خامنه
ای و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی به تلاشی جدی دست زدند تا
مجلس خبرگان، آیت الله منتظری را به عنوان قائم مقام رهبری تعیین
کند و سپس تلاش شود تا در سطح جامعه، برای وی مقبولیت پذیرش
به وجود آید.
سرانجام خبرگان به این جمعبندی رسید و چنین تصمیمی را اتخاذ
کرد اما بنا بر این گذاشت که این خبر به صورت علنی، بیان نشود ولی
با اصرار علاقه مندان به آیت الله منتظری سرانجام امام جمعه قزوین
(حجت الاسلام باریک بین) در یکی از خطبه های نماز جمعه، رسما
اعلام کرد که خبرگان، آیت الله منتظری را به عنوان قائم مقامی رهبری
تعیین کرده اند.
علیرغم خوشحالى بدنه انقلابى کشور از این تصمیم، براى برخی از
خبرگان و علما و اعضای جامعه مدرسین، این خبر خوشایند نبود چرا
که معتقد بودند آقای منتظری فقیهی چون دیگر فقهاست و در شرایط
کنونی که حضرت امام در قید حیاتند، نباید به عنوان قائم مقام رهبری،
تعیین و به مردم معرفی شود. همچنین مردم عادی نیز تصویر یک
انسان ساده و حتی ساده لوح را از وی در ذهن داشتند و به آسانی به
این تصمیم، تمکین نمی کردند اما با گذشت زمان و ایجاد یک جریان
گسترده اجتماعی و مطبوعاتی از سوی علاقمندان به آقای منتظری، به
امید امت و » تدریج زمینه پذیرش قائم مقامی وی فراهم شد و عنوان
به همین مناسبت کاربرد زیادی پیدا کرد. « امام
از آن پس، در جمهوری اسلامی ایران نهادی تحت عنوان قائم مقام
رهبری تاسیس شد که بسیاری از تصمیمات از آن طریق، اخذ می
شدند و مسئولان علاوه بر نظرات حضرت امام، خود را موظف به رعایت
آرا و دیدگاه های قائم مقام رهبری نیز می دانستند و گزارش کارها و
فعالیت ها و اقدامات خود را برای آقای منتظری هم می فرستادند و
٤
البته وی نیز از آن پس به صورت فعالانه در بسیاری از مسائل، دخالت و
به صورت علنی یا خصوصی، خواسته های خود را به مسئولان و مدیران
ابلاغ می کرد.
نکته مهم درباره تصمیم خبرگان به گزینش قائم مقام رهبری آن است
که این تصمیم مطابق با قانون اساسی صورت نگرفته بود چرا که خبرگان
بر طبق قانون اساسی، اولا باید فقیهی را که واجد صلاحیت رهبری است،
تشخیص داده و به عنوان رهبر به مردم معرفی کنند، ثانیا اعمال و رفتار
رهبر را تحت نظر بگیرند تا در صورت ناتوانی در انجام وظایف قانونی یا
از دست دادن صلاحیت ها، از مقامش به تشخیص خبرگان عزل شود،
ثالثا در صورت فوت یا عزل یا کناره گیری رهبر، خبرگان باید رهبر
جدید را در اسرع وقت، تعیین و معرفی کنند. جدای از مسئولیت های
ذکر شده، هیچ وظیفه ای بر دوش خبرگان نبوده و نیست اما مجلس
خبرگان با خیرخواهی و دلسوزی بزرگانش کاری فراتر از قانون اساسی
و حوزه وظایف انجام داد و آقای منتظری را به عنوان قائم مقام رهبری
تعیین کرد.
به دنبال این تصمیم خبرگان، شأن و جایگاه آیت الله منتظری درمیان
علما و روحانیون و نیز نیروهای انقلابی، برجسته تر و به تدریج مساله
مرجعیت وی نیز مطرح شد به گونه ای که جمع کثیری از علما و حتی
اعضای مجلس خبرگان، خواسار چاپ رساله علمیه از سوی وی شدند
و این مساله پس از مدتی تحقق یافت. از آن پس، آیت الله منتظری به
عنوان یک مرجع تقلید هم مطرح شد هر چند از سال ها قبل هم یک
مجتهد مسلم به حساب می آمد. تثبیت مرجعیت وی نیز با ارجاعات
حضرت امام در مسائل شرعی و فقه حکومتی صورت گرفت بدین معنا
که در چندین مساله مهم نظیر اعدام مفسدین و همچنین تعزیرات مالی،
حضرت امام مسئولان را به فتاوی آیت الله منتظری ارجاع دادند و همین
« فالا علم » امر باعث شد که در نزد بسیاری، آقای منتظری به عنوان
تلقی شود.
با رسمیت یافتن شأن قائم مقامی رهبری برای آقای منتظری، مسئولیت
های دیگری نیز بر عهده وی گذاشته شد که برجسته ترین آنها مساله
عفو زندانیان و ایجاد دفاتر نمایندگی در دانشگاه ها بود.
درباره عملکرد آقای منتظری در این دو زمینه در همان زمان هم نظرات
متفاوتی وجود داشتند که بررسی آنها از حوصله این نوشته خارج است،
اما یقینا یکی از موضوعاتی که بعدها مورد انتقاد حضرت امام قرار گرفته
بود، دلسوزی های غلط و عفو کثیری از نیروهای مخالف نظام اسلامی
توسط هیئت عفوی بود که تحت نظر آقای منتظری فعالیت می کرد.
امام خمینی و تصمیم خبرگان
در زمانی که بحث قائم مقامی آیت الله منتظری در مجلس خبرگان
مطرح شد، وی با ارسال نامه ای به خبرگان اعلام کرد که راضی به
پذیرش چنین مسئولیتی نیست و بهتر است آنها به سراغ دیگر بزرگان
بروند، اما در باره موضع حضرت امام در این زمینه و در آن زمان، هیچ
موضع صریح و روشنی وجود ندارد. البته بعدا گفته شد که حضرت امام
در دیدار آیت الله محمدی گیلانی، مخالفت خود را ابراز کرده بود اما در
آن زمان تلقی اکثریت علاقه مندان به امام خمینی این بود که بهترین
فقیهی که می تواند سنت فقهی حضرت امام را پاس بدارد و از انقلاب
اسلامی، حراست کند، شخص آیت الله منتظری است و بنابراین اقدام
خبرگان را مورد تایید و حتی با رضایت امام تلقی می کردند.
68 حضرت امام به آقای منتظری، این نکته تصریح /1/ بعدها در نامه 6
و با این «... والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم » شده که
عبارت مشخص می شود که امام خمینی در آن شرایط با این تصمیم
خبرگان مخالفت بوده اند ولی به خاطر ملاحضاتی که برای خود در نظر
گرفته بودند، اظهار نظری نکردند و البته در آن زمان دلائل قابل ارائه
فراوانی هم وجود نداشتند.
وضعیت مقبولیت آیت الله منتظری در میان علاقه مندان به امام و
انقلاب به گونه ای بود که حتی پس از تشکیل مجلس خبرگان هم غالبا
ایشان را جانشین شایسته امام می دانستند و کاملا قابل پیش بینی بود
که خبرگان به چنین تصمیمی خواهد رسید.
ظاهرا امام خمینی نیز به همین باور رسیده بودند و به همین دلیل در
پیامشان برای شروع به کار اولین مجلس خبرگان رهبری، نکاتی را
گوشزد کردند که مخاطبی جز آقای منتظری نمی توانست داشته باشد
هر چند مستقلا هم دارای حکمت و پندهای مهم و با ارزشی اند. امام
خمینی در آن پیام در مقام نصیحت به رهبر یا رهبران آینده متذکر
باید بدانید که تبهکاران و جنایت پیشگان بیش از هر کس، » شده بودند
چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاصی منحرف و نفوذی ممکن
است خدای نخواسته فاجعه بار آورند و با یک عمل انحرافی، نظام را
به انحراف بکشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی
«. بزنند
حضرت امام در فرازی دیگر از همین نصیحت خود به رهبران آینده
الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در » : انقلاب، متذکر می شوند
تعجیل در تصمیم گیری خصوصا در امور مهمه و باید بدانید و می دانید
که انسان از خطا و اشتباه مصون نیست و به مجرد احراز خطا و اشتباه از
آن برگردید و اقرار به خطا کنید که آن کمال انسانی و توجیه و پافشاری
در امر خطا، نقص از شیطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت
«. کنید و جانب احتیاط را مراعات کنید
در همان زمان انتشار این پیام (سال 62 ) بسیاری از افراد دریافتند که
حضرت امام بر دو نقیصه مهم آقای منتظری – که احتمال رهبری او
از همه بیشتر بود – انگشت گذاشته است و متاسفانه حوادث بعدی که
منجر به عزل آیت الله منتظری شدند، نشان دادند که نگرانی و تذکر
امام، درست بوده است.
و « سیدمهدی هاشمی » اصلی ترین عامل نگرانی حضرت امام، وجود
باند وی در میان اصحاب بسیار نزدیک آیت الله منتظری بود. امام(ره)
سیدمهدی هاشمی را مورد اعتماد نمی دانست. مسئول وقت واحد
اطلاعات سپاه پاسداران در گزارشی در این باره، به نکاتی اشاره می
کند که قابل تامل است.
وی با اشاره به یک جلسه مهم فرماندهان سپاه در حضور امام خمینی
آن هم در سال 61 و پیش از انتخاب آقای منتظری به قائم مقامی
رهبری، می گوید:
پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا، فرماندهی سپاه پاسداران »
نیز تغییر کرد. اولین جلسه شورای عالی سپاه با ترکیت جدید در حضور
حضرت امام تشکیل شد (در سال 1361 ). در این جلسه افرادی چون
شهید محلاتی، فرمانده سپاه و مسئولان واحدهای مختلف سپاه حضور
داشتند. مهدی هاشمی نیز، که با توصیه و حمایت کسانی چون آقای
منتظری و شهید محمد منتظری مسئولیت واحد نهضت های سپاه را
بر عهده گرفته بود، در این جلسه شرکت داشت. افراد حاضر خدمت
امام معرفی شدند و هر یک از مسئولان واحدها گزارشی از موضوع،
شیوه کار خود و ... ارائه کردند. حضرت امام گزارش ها را شنیده و
مطالبی می فرمودند. مهدی هاشمی ضمن گزارش خود، به شیوه صدور
انقلاب و ... اشاره کرد. حضرت امام پس از صحبت های مهدی هاشمی
مطالبی را عنوان فرمودند که عمدتا رد نظرات او بود. لحن حضرت امام
در عدم تایید و نارضایتی از او به حدی آشکار و صریح بود که سبب
تعجب همگان و ناراحتی مهدی هاشمی شد. در بخش پایانی جلسه هم،
چند تن از حاضران، به منظرو ارائه گزارشی سرّی از اوضاع کشور، نزد
حضرت امام ماندند. من نیز به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه جزء
این جمع بودم، حضرت اما م فرمودند: مواظب مهدی هاشمی باشید. از
برخورد قاطع و در عین حال روشنگرانه حضرت امام با مهدی هاشمی
٥
این احساس در ما شکل گرفت که از دیدگاه ایشان، مهدی هاشمی فردی
سالم و قابل اعتماد نیست. (خاطرات سیاسی آقای ری شهری – صص 26
( و 27
سیدمهدی هاشمی کیست؟
مردم ایران نام سیدمهدی هاشمی را اول بار در سال های قبل از انقلاب
و در جریان قتل مرحوم شمس آبادی شنیدند. در سال 1355 یکباره در
سخن « هدفی ها » سطح مطبوعات و دیگر رسانه های رژیم شاه، از گروه
به میان آمد که سردسته آنها فردی به نام سیدمهدی هاشمی است و
مرحوم آیت الله شمس آبادی از علمای اصفهان را به قتل رسانده اند.
بنابر آنچه در مطبوعات رژیم شاه منتشر شد، گروه هدفی ها به خاطر
او را به « شهید جاوید » مخالفت آیت الله شمس آبادی با محتوای کتاب
را در آن سال ها، حجت الاسلام « شهید جاوید » قتل رسانده بودند. کتاب
درباره قیام امام حسین(ع) نگاشته بود. « نعمت الله صالحی نجف آبادی »
وی در این کتاب، بدون در نظر گرفتن علم امامت سیدالشهدا، آن قیام را
به خاطر تشکیل حکومت دینی و اسلامی معرفی کرده و نظر کسانی را
که قیام امام حسین(ع) را صرفا برای شهادت می دانستند، مورد نقادی
قرار دده بود.
در زمان انتشار این کتاب، برخی از علما نظیر آیت الله منتظری و آیت
الله مشکینی از آن تقدیر کردند و بر آن، تقریظ نوشتند اما عده زیادی
شهید » نیز آن را انحرافی دانسته و با آن مخافت می کردند. مساله کتاب
سال ها موضوع مناقشه علما و روحانیون و مذهبی ها با یکدیگر « جاوید
بود و جالب این که در آستانه محرم و صفر و نیز ماه مبارک رمضان که
مساجد فعال بودند، این مساله اختلاف برانگیز می شد.
بعدها مشخص شد که ساواک به قصد ایجاد انحراف در مبارزه علما و
برای ایجاد تفرقه در میان محافل و گروه های مذهبی به صورتی برنامه
را دامن « شهید جاوید » ریزی شده، اختلاف نظرها در پیرامون کتاب
می زد.
ظاهرا یکی از علمای مخالف کتاب مذکور در اصفهان، آیت الله شمس
آبادی بود. وی از علمای با نفوذ اصفهان به حساب می آمد و در مجموع
مشی میانه روانه ای داشت و به عنوان طرفدار مرجعیت آیت الله العظمی
خویی، شناخته می شد، اما در جریان مبارزات سال 42 امام خمینی، وی
نیز به همراه دیگر علمای اصفهان به حمایت از امام، اعلامیه داد و حتی
در سال 47 به همراه عده ای از علما، علیه محکومیت آیت الله منتظری و
آیت الله ربانی شیرازی، به وسیله دادگاه های شاه تلگراف هایی به مراجع
قم و تهران مخابره کرد.
« هدفی ها » مطبوعات رژیم شاه، علت اصلی کشته شدن وی توسط گروه
« شهید جاوید » به رهبری سیدمهدی هاشمی را مخالفت وی با کتاب
معرفی کردند، اما به خاطر ماهیت رژیم شاه و نیز طرفداری این افراد
از نهضت امام خمینی، باور این تبلیغات دشوار بود، به گونه ای که اکثر
مردم تصور می کردند که آیت الله شمس آبادی را ساواک به قتل رسانده
و به بهانه آن، جمعی از انقلابیون را بازداشت کرده است و از این ماجرای
خود ساخته، علیه مبارزات امام خمینی بهره گیری می کند.
اما با پیروزی انقلاب و افشای اسناد و مدارک این ماجرا مشخص شد
که باند سیدمهدی هاشمی به صورت مستقیم این قتل و نیز قتل یک
را مرتکب شده است. بعدها « شیخ قنبرعلی صفرزاده » روحانی دیگر به نام
سیدمهدی هاشمی در اعترافات خود در این باره چنین گفته است:
آقای جعفرزاده و شفیع زاده به حسب فطرت اسلامى و مبارزاتی، خود »
را برای عملیات ضدساواکی و عوامل رژیم آماده ساخته بودند و با من
به مشورت پرداختند. من این انحراف را در آنان دامن زدم که فعلا
خطر آخوندهایی که یا ساکت اند یا هوادار رژیم اند بیشتر است و از
جمله آنان مرحوم شمس آبادی را به عنوان محور تعیین کردم. گفتم به
دلایلی نابودی ایشان ارجحیت دارد. آنان اول مخالفت می کردند بعدا
من اطلاعات و دلایل خود را به طور قوی برای آنان تشریح ساختم و
آنان را به لزوم انجام قتل معتقد ساختم و آنان نیز دو نفره برای این کار
برنامه ریزی کردند. بعدا محمد اسماعیل ابراهیمی را همدست خودشان
ساختند و او از من پرسید اشکالی ندارد؟ گفتم نه بلا اشکال است. بعدا
از لحاظ وسیله نقلیه در مضیقه بودند. به محمود ایمانیان تلفن کردم
، پرونده مهدی هاشمی، جلد 5 )«. که یک ماشین در اختیارشان بگذارد
( ص 126
در واقع سیدمهدی هاشمی به عنوان یک چهره سیاسی فعال بر بسیاری
از نیروهای انقلابی محیط خود موثر بود و با معرفی چهره هایی چون
آیت الله شمس آبادی به عنوان دشمنان اصلی، مسیر مبارزه ضد رژیم
را به انحراف کشانیده و حربه بزرگی را به دست رژیم شاه داده بود تا از
آن علیه نهضت امام خمینی بهره بگیرد.
در آن ایام ساواک در یک بولتن ویژه طی گزارشی، خبر شناسایی و
دستگیر قاتلان مرحوم شمس آبادی را به شاه معدوم ارائه داده بود
و در کنار صفحه اول آن بولتن از قول شاه و به امضای ثابتی (فرد
حداکثر بهره برداری تبلیغاتی علیه » : قدرتمند ساواک) چنین نوشته شد
همچنین ساواک مرکز طی تلکسی به «. طرفداران (امام) خمینی بشود
به حسب فرموده، حداکثر » : اداره های ساواک استان ها اعلام کرده بود
بهره برداری تبلیغی از این جریان علیه طرفداران و ایادی (امام) خمینی
به عمل آید و با فراهم آوردن ترتیبات لازم، جنایات مذکور و نقش
عوامل خمینی در این قتل فجیع در محافل و مجامع مذهبی با هدایت
«... ساواک توسط وعاظ تشریح و در جراید محلی نیز درج گردد
البته علی رغم تلاش رژیم شاه برای بهره برداری از این ماجرا علیه
نهضت امام خمینی، افکار عمومی مردم کمتر از تبلیغات رژیم شاه اثر
پذیرفتند و هرگز این ماجرا را به حساب مبارزات اصیل مردم و روحانیت
مترقی نگذاشتند.
به دنبال محاکمات جنجالی قاتلان آیت الله شمس آبادی، عاملان اصلی
و مستقیم آن محکوم شدند و ظاهرا سیدمهدی هاشمی هم به اعدام
محکوم شد اما مسائل مربوط به دادگاه تجدیدنظر و فرجام خواهی
متهمان و اجرای حکم به دارازا کشید و سرانجام به حوادث انقلاب
و مبارزات مردم علیه شاه رسید و با پیروزی انقلاب اسلامی، در رأس
بسیاری از مناصب سیاسی و نظامی استان اصفهان قرار گرفتند. البته
در جریان این دستگیری، سیدمهدی هاشمی با ساواک اصفهان ارتباط
هایی را برقرار کرد و بنای یک سری همکاری ها گذاشته شد.خود وی
بعدها در یک مصاحبه تلویزیونی آن را به عنوان نرمش در برابر ساواک
تفسیر کرد ولی پذیرفت که آن نرمش باعث انحراف و لغزش جدی شد
و به همکاری با ساواک انجامید.
در سال 65 وزیر اطلاعات وقت (حجت الاسلام محمدی ری شهری)
دریک مصاحبه مطبوعاتی و رادیوتلویزیونی درباره همکاری های
هفت هشت ماه قبل، » : سیدمهدی هاشمی با ساواک چنین اظهار داشت
یک سلسله اوراق و بیانیه هایی علیه یکی از نمایندگان مجلس شورای
اسلامى پخش شد، از روی قرائن حدس می زدیم که این بیانیه ها
مربوط به گروه سیدمهدی هاشمی است. هنگامی که پرونده آن نماینده
بررسی گردید مشخص شد که سری گزارشاتی از ساواک پیرامون
فعالیت نماینده مذکور و همچنین شهید محمد منتظری و بعضی از
آقایان دیگر علیه رژیم منحوس گذشته وجود دارد که پس از بررسی
پرونده سابق سیدمهدی هاشمی معلوم گردید که وی منبع گزارش های
ساواک بوده است. بر اساس مدارک موجود دو تن از مامورین ساواک
به نام های میرلوحی و رضوی رابط سیدمهدی هاشمی بوده اند. پس
از بررسی بیشتر مشخص شد که سیدمهدی هاشمی در رابطه با قتل
مرحوم شمس آبادی رفقای خودش را که به دستور او مرتکب این قتل
( خاطرات سیاسی، ص 215 )«. شده بودند، لو داده است
٦
سیدمهدى هاشمى پس از انقلاب
با پیروزی ا نقلاب اسلامی، مهدی هاشمی دست به فعالیت های گسترده
ای زد و با حمایت آیت الله منتظری در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،
به او واگذار شد. « نهضت های آزادی بخش سپاه » مسئولیت واحد
در این مدت، برخی از ترورها و قتل ها به ویژه در اصفهان اتفاق می
افتادند که مخالفان مهدی هاشمی آن قتل ها را به او نسبت می دادند
ولی هیچ دلیلی مبنی بر صحت این ادعاها ارائه نمی شد. همچنین در
درگیری های میان سپاه و کمیته در سطح استان اصفهان نیز رد پای
محکم باند مهدی هاشمی دیده می شد ولی کسی قدرت برخورد با وی
را نداشت و علت اصلی آن هم حمایت آقای منتظری از وی بود. این
حمایت ها موقعیت سیدمهدی را در دستگاه های مختلف تقویت کرد به
گونه ای که پس از تصویب اساسنامه سپاه در مجلس شورای اسلامى و
حذف واحد نهضت ها برکناری او از مسئولیت واحد نهضت ها با زحمت
زیاد انجام شد.
با این همه او از فعالیت های خود دست برنداشت و با اتکا و استناد به
حکم آقای منتظری، کارهای خود را از طریق تشکیلات غیرعلنی ادامه
داد و به این طریق، اسناد و لوازم و سلاح ها و امکانات دیگر واحد نهضت
ها توسط مهدی هاشمی و همفکران او از سپاه خارج و به مراکز مورد
نظر آنان انتقال یافت.
دستگیری سیدمهدی هاشمی و محاکمه وی
با شکل گیری وزارت اطلاعات در سال 63 ، گزارش های تهیه شده به
وسیله واحد اطلاعات سپاه پاسداران علیه مهدی هاشمی، در اختیار
وزارت اطلاعات قرار گرفت. در همین ایام اعلامیه هایی علیه مسئولان
جمعی از » در سطح کشور پخش می شدند که یک نمونه آن با امضای
علیه رئیس جمهوری وقت – مقام « نمایندگان مجلس شورای اسلامی
معظم رهبری- در سال 64 تهیه و پخش شده بود. پس از پیگیری،
مشخص شد که تهیه کنندگان آن سیدمهدی هاشمی و باند اویند.
در اوایل سال 65 و به دنبال پخش اعلامیه ای علیه یکی از نمایندگان
مجلس (دکتر هادی نجف آبادی)، مشخص شد که سیدمهدی با ساواک
همکاری داشته و علیه وی به ساواک گزارش می داده است. در همین
ایام یک خانه تیمی توسط وزارت اطلاعات کشف شد که مربوط به باند
مهدی هاشمی بود و در آن مواد منفجره، اسحله، اسناد محرمانه و سری
کشور، وسایل جعل سند و ... نگهداری می شدند.
با توجه به جرایم فوق، مسولان وزارت اطلاعات تصمیم به بازداشت
سیدمهدی گرفتند ولی چون از نظر آقای منتظری نسبت به وی مطلع
بودند، جرات اقدام مستقل در این زمینه را نداشتند لذا مسائل را به
، حضرت امام منتقل کردند و با دستور ا یشان، در مهرماه سال 65
سیدمهدی هاشمی دستگیر شد.
مهدی هاشمی در مراحل اولیه بازجویی، همه اتهامات را انکار کرد و
فقط برخی از دوستان وی، اطلاعاتی بالنسبه کامل درباره نحوه تهیه و
پخش اعلامیه مختلف علیه مسئولان را در اختیار بازجوها گذاشته بودند.
سرانجام این بن بست ایجاد شده با ملاقات مستقیم وزیر اطلاعات وقت
(محمدی ری شهری) با سیدمهدی هاشمی و طرح تذکرات اخلاقی و
دینی و یادآوری معاد و قیامت، شکسته شد و سیدمهدی همکاری با
بازجوها برای روشن شدن برخی از ابهامات را آغاز کرد. وی به دنبال این
دیدار، در چندین مصاحبه تلویزیونی شرکت کرد و در یکی از مصاحبه
های تلویزیونی که مخاطب اصلی آن، مسئولان درجه یک نظام بودند،
مطالب مهمی را مطرح کرد. نوار این مصاحبه در اختیار حضرت امام
قرار گرفت و حضرت امام ضمن دیدن مصاحبه مذکور تاکید کرده بود
فریب نخورید، او دروغ می گوید. حرکات (گریه و زاری) او واقعیت » : که
«. ندارد
سرانجام علیرغم مخالفت سران سه قوه با پخش مصاحبه مهدی هاشمی
65 مصاحبه مذکور با نظر امام خمینی /9/ از طریق تلویزیون، در تاریخ 18
از تلویزیون پخش شد. مهدی هاشمی در این مصاحبه اعلام کرد که به
خاطر تسلط هوای نفس و نپرداختن به تهذیب نفس و دوری از خط امام،
دچار انحراف شده و گروهی از همفکران و همکاران خود را نیز به ورطه
اشتباهاتش در سال های قبل از انقلاب را رابطه با ساواک و قتل چند تن
از جمله آیت الله شمس آبادی ذکر کرد.
درباره ایام پس از انقلاب، وی به ایجاد درگیری بین سپاه و کمیته
لنجان سفلی که منجر به کشته شدن چند نفر شد، اعتراف کرد. وی
پذیرفت که مقادیر زیادی اسلحه و مهمات و مواد منفجره و اسناد را از
جدایی نهضت » سپاه خارج کرد، و بدون توجه به مصوبه مجلس درباره
فعالیت هایش را ادامه داده است به علاوه او قبول کرد که ،« ها از سپاه
ایجاد مدارس علمی توسط آیت الله منتظری از سوی وی و دوستانش
مورد بهره برداری قرار گرفته و هدف آنها سازماندهی طلاب و مخالفت با
جامعه مدرسین بوده است. وی همچنین اعلام کرد که بر عهده گرفتن
مدیریت این مدارس و نیز کتابخانه سیاسی، به این قصد و هدف بوده
که این سیستم، آلترناتیو شورای مدیریت شود. وی درباره تاثیر خود در
دفتر آیت الله منتظری هم مى گوید:
در اینجا یک محور دیگری که باید به آن اشاره کنم و آن هم یک نقطه »
عطفی است در بازشناسی و بازیابی اشتباهات و انحرافات خودم، مساله
دفتر فقیه عالیقدر را به عنوان یک پایگاه برای تحقق اهداف خودم،
اهدافی که به آن ایمان داشتم و فکر می کردم اهداف حق مطلق است،
انتخاب بکنم. زمینه هایی که مثبت بود و من را در این تخیل یاری می
کرد چند چیز بود: اول آن که مسئول دفتر برادر من بود و آن رابطه
و اعتماد متقابلی که بین من و اخوی وجود داشت این زمینه پارامتر
مثبتی بود که مرا در این فکر موفق بکند. از آن طرف فقیه عالیقدر از
سال های خیلی دور اعتماد داشتند و این اعتماد را یک پارامتر مثبتی
در جهت اهداف خود می دانستم. سوم این که آقا سعید فرزند آیت الله
هم با ما همدلی و هماهنگی د اشت. از آن طرف تعدادی از دوستان هم
از قدیم و جدید در دفتر وجود داشتند. از طرف دیگر در شخص فقیه
عالیقدر من یک سلسله رهنمودهایی را می دیدم که ایشان دارند که
اینها را برای آینده کشور کارساز و طلیعه خوشبختی آینده می دانستم.
اینها مجموعا عوامل مثبتی بود که من را جذب کرد به طرف این که
دفتر را تصور کنم که پایگاه من است و من می توانم از طریق دفتر
تمایلاتم را جامه عمل بپوشانم. مساله چهارم یک سلسله از نیروهای
کشور بودند. همفکران ما در سراسر کشور که به ما مراجعه می کردند و
مراجعات داشتند به دفتر، از طریق ما انجام می گرفت بعضی از آنها و ما
هم در این رابطه با دفتر رفت و آمد می کردیم. از آن طرف ملاقات های
حضوری که با فقیه عالیقدر داشتم من، که حضورا مساله را گزارش بدهم
یا به طور کتبی خدمتشان بنویسم این هم یک عاملی بود که ما را با دفتر
مربوط می کرد. از آن طرف تماس خود را با اخوی بیشتر می کردم برای
تحلیل و بحث و بررسی که چه باید کرد. از آن طرف گزارشاتی به آقا می
نوشتم که معتقد بودم کارساز است و در همین جا باید عرض کنم من با
گزارشاتی که به آقا می نوشتم در حقیقت از اعتماد پاک و بی شائبه فقیه
عالیقدر نسبت به خودم سوء استفاده کردم. من می خواستم با نوشتن
این نامه ها و گزارشات به خدمت ایشان در حقیقت افکار خودم را القا
کنم و خط بدهم و در مقابل خط تخیلی که احساس می کردم وجود
دارد، خودم را مصون نگهدارم در خدمت و در دفتر ایشان و من از اعتماد
پاک و بی شائبه فقیه بزرگوار که به من داشتند، سوء استفاده کردم. من
در این لحظه جداً خودم را گناهکار می دانم که از این اعتمادها سوء
(65/9/ روزنامه جمهوری اسلامی – 19 ) «. استفاده شده است
علی رغم این اعترافات، هنوز قرائن زیادی وجود د اشتند که سیدمهدی
هاشمی به همه موارد به ویژه به قتل های پس از انقلاب، اعتراف نکرده
٧
است. سرانجام با کشف مکاتباتی که به صورت محرمانه میان سیدمهدی
و یکی از دوستانش در زندان جریان داشت، معلوم شد که آنها اطلاعاتی
را پنهان می کنند و چون دروغ گفتن در محضر دادگاه به قصد ایجاد
انحراف در ذهن قاضی، شرعا مجازات دارد. قاضی حکم به تحمل هفتاد
ضربه شلاق برای مهدی هاشمی صادر کرد که قبل از اتمام مجازات،
وی برای افشای حقیقت اعلام آمادگی کرد. بر اساس اعترافات مهدی
هاشمی، حشمت و دو فرزندش به طرز فجیعی به وسیله باند وی به قتل
رسیدند. با همکاری دوستان وی، جنازه ها کشف شدند و همان شب
خبر آن در تلویزیون به همراه تصاویری تکان دهنده، پخش شد و تاثیری
ژرف بر مردم گذاشت. همچنین با اعترافات تازه باند سیدمهدی، مقداری
سلاح شامل 68 قبضه تفنگ، 7 قبضه آرپی جی و چند قبضه تیربار و
مسلسل و ... کشف شدند.
با وجود این اعترافات و مدارک، دیگر راهی جز محاکمه مهدی هاشمی و
باند وی وجود نداشت. سرانجام مهدی هاشیم بر اساس یک کیفر خواست
66/7/ سنگین، محاکمه و محکوم به اعدام شد و حکم اعدام در تاریخ 6
به اجرا درآمد.
منتظری و مساله دستگیری مهدی هاشمی
بررسی مواضع آقای منتظری در قضیه مهدی هاشمی، نشانگر درستی
نگرانی جدی امام درباره اطرافیان رهبری آینده انقلاب بود. عملکرد
مهدی هاشمی در قبل و بعد از انقلاب آنچنان خلاف شرع و اصول و
ارزش های اسلام و انقلاب بود که به هر کسی نسبت پیدا می کرد، وجهه
او را مخدوش می ساخت لذا امام خمینی از همان ابتدا تلاش کرد تا آقای
منتظری حساب خود را از مهدی هاشمی جدا کند.
حدود چهار ماه قبل از دستگیری مهدی هاشمی، امام(ره) به آیت
الله طاهری امام جمعه اصفهان ماموریت د اد تا برای جدا کردن آقای
منتظری از سیدمهدی هاشمی، اقدام کند. در ملاقات با آیت الله طاهری،
امام به وی فرمودند:
بروید و با ایشان صحبت کنید و بگویید من روی شما سرمایه گذاری »
کرده ام. اگر می بینید که روحانیون در مقابل شما نمی ایستند به این
دلیل است که من هستم و اگر روزی من نباشم آنها در مقابل شما
خواهند ایستاد. لذا شما نباید ضعفی داشتنه باشید و این مهدی هاشمی
بهانه است دست آنها. این که شما بگویید من چهار ماه است او را ندیده ام
و یا فرستاده ام از قول من دعوایش کرده اند، کفایت نمی کند، شما باید
اعلامیه بدهید که مهدی هاشمی با من هیچ ارتباطی ندارد و کارهایش
«. مورد تأیید من نیست و رفت و آمد او را به بیت خودتان ممنوع کنید
ملاقات آیت الله طاهری اصفهانی و نیز افراد دیگری چون حجت الاسلام
والمسلمین محمدی ری شهری با آقای منتظری بی ثمر بود. چند روز
قبل از بازداشت مهدی هاشمی، حضرت امام نامه ای را برای آقای
منتظری نوشتند و در آن خواستار تصمیم جدی وی در قضیه سیدمهدی
شدند و تاکید کردند که این راه بهتر است و الا هیچ عکس العملی در
رسیدگی به امر او از خود نشان ندهید که رسیدگی به امر جنایت مورد
اتهام، حتمی است.
در پاسخ به این خیرخواهی امام، آقای منتظری برخوردی کرد که بسیار
دور از انتظار بود. وی نامه ای را خطاب به امام خمینی نگاشت و به
صورت جدی از سیدمهدی هاشمی کرد. وی در قسمتی از نامه اش
نوشت:
من به حسب واقع در دو حال خارج نیستم: یا فردی هستم ... ساده »
اندیش، بازی خور و مثلا سیدمهدی هاشمی به من خط و فکر می دهد
... یا این که ... چه بسا از خود هم فکر و تاملی و اراده ای داشته باشم
... اگر فرض اول در حق من صحیح است پس تأیید و ترویج حضرتعالی
و مسئولین و علما و فضلات از من امید د اشتن به من کذایی برای
آینده اسلام و کشور و حتی تعریف حضرتعالی از من در همین نامه اخیر
صحیح نیست و واقعا لازم است برای آینده کشور و انقلاب فکر اساسی
بکنید و مسامحه به هیچ نحو روا نیست و آن هم در درجه اول به عهده
حضرتعالی است که موسس انقلاب بوده اید و ملاحظه مرا هم نکیند من
«. جو طالب مقام نیستم
درباره همین نامه، سیدمهدی هاشمی در بازجویی خود چنین عنوان
کرده است:
روز آخری که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم آقا مرا »
احضار کردند و گفتند حضرت امام نامه ای به من نوشته اند و قسمتی
از آن را که درباره من بود خواندند. بعد اضافه کردند که من هم یک
نامه برای امام نوشتم و آن قسمتی را که درباره من بود، برایم خواندند.
بعد گفتند: امام با نامه خودشان، خواب را از چشم من گرفتند، من هم
پرونده سیدمهدی ) «. نامه ای نوشتم که خواب را از چشم امام بگیرد
( هاشمی، ص 23
اگر » پس از بازداشت سیدمهدی، آیت الله منتظری با این استدلال که
،« امام مرا تحت فشار قرار دهند، حساب خود را از نظام جدا خواهم کرد
ملاقات های خود را قطع کرد و حتی مسئولان رده اول نظام هم امکان
ملاقات با او را نداشتند، این اعتصاب در رسانه های خارجی، ابعاد
گسترده ای پیدا کرد و یکی از جدیترین بحران های تاریخ انقلاب به
وقوع پیوست.
تلاش مسئولان برای شکستن اعتصاب آقای منتظری، نتیجه ای نداد
و سرانجام خود امام وارد قضیه شدند. مرحوم سیداحمد خمینی درباره
جلسه که در منزل ایشان به همین منظور تشکیل شده بود، رنجنامه
خود خطاب به آقای منتظری گفته است:
امام با کمال بزرگواری شما را خواستند و شما در جلسه ای در منزل »
اینجانب که سران قوا و نخست وزیر بودند، شرکت کردید. از ابتدا معلوم
بود که به شما گفته بودند که زیر بار هیچ پیشنهادی نروید تا آقا مهدی
را آزاد کنند، چرا که با همه با خشونت برخورد کردید. امام در این جلسه
با تواضع بسیار از شما خواستند که اعتصاب خود علیه نظام را بشکنید
به شما گفتند: آیا شما ماها را دشمن خود می دانید؟ یقینا این را نمی
توانید بگوئید. بعد با حالت بسیار صمیمی و گرم فرمودند: من از شما
خواهش می کنم که این کارها را کنار بگذارید و مشغول کار خود شوید.
قبول نکردید. فرمودند: من ارادات به شما دارم. من مخلص شما هستم.
از این مرید و مخلص خود قبول بفرمائید و به کار خود مشغول شوید. با
در این هنگام من .« لا یکلف الله نفسا الا وسعها » : کمال خشونت گفتید
به دوستان نگاه کردم، دیدم همهگی از شرم و حیا، سرهایشان را پایین
انداخته اند و آقای خامنه ای اشک در چشمانشان بود. آقای رفسنجانی
و من در جلو امام به شما گفتیم که شما قائل به ولایت فقیه هستید و
به قول خودتان 700 صفحه پیرامون آن مطلب نوشته اید (البته تا آن
لا یکلف الله » موقع)، چرا گوش به حرف امام نمی دهید؟ باز همان جمله
«. را به زبان آوردید و امام با خونسردی به شما نگاه می کردند « نفسا
در ادامه پیگیری ها نیز آقای منتظری به شیوه های مختلف از
سیدمهدی هاشمی حمایت می کرد و در نامه های خود به امام یا در
دیدارهای خود با ایشان، عملکرد وزارت اطلاعات در دستگیری ها و
بازجویی ها را زیر سوال می برد. پس از پخش مصاحبه مهدی هاشمی،
وضعیت به گونه ای شد که بیت آیت الله منتظری هم در نامه ای به
امام خمینی، از برخورد قاطع امام با جریان های انحرافی تشکر کرد و
خواستار رسیدگی بدون اغماض جرایم و اتهامات مهدی هاشمی شد. اما
علی رغم این موضعگیری علنی، وی در نامه دیگری به امام، تندترین
انتقادها را مستقیما متوجه ایشان کرد و مدعی شد که امام از علاقمندان
خود منقطع شده است!
دفاع آقای منتظری از سیدمهدی حتی تا آخرین ساعات حیات وی نیز
ادامه داشت و پس از صدور رأی و در آستانه اجرای حکم نیز وی نامه
ای را برای حضرت ا مام ارسال کرد و در آن با اشاره به سو ابق مهدی
هاشمی و تاثیر منفی اعدام وی بر جبهه ها، سعی نمود نظر امام را برای
٨
توقف حکم، جلب کند اما هنگامی نامه او به دفتر امام رسید که حکم
اعدام اجرا شده بود.
حمایت آقای منتظری تنها از مهدی هاشمی نبود بلکه از دیگر متهمان
آن پرونده از جمله فتح الله امید نجف آبادی و هادی هاشمی – برادر
سیدمهدی و داماد آقای منظری – نیز حمایت می کرد و این در حالی
بود که امام خمینی و بسیاری از یاران و نزدیکان ایشان و مسئولان درجه
اول نظام، منتقد اینگونه برخوردها بودند و فقط به اجرای احکام شرعی
و عدالت فکر می کردند.
از اعدام مهدی هاشمی تا عزل از قائم مقامی رهبری
با اعدام مهدی هاشمی، نوع برخورد آقای منتظری با مسائل انقلاب بسیار
متفاوت شد به گونه ای که در درون نظام به یک چهره دائما منتقد و
معترض تبدیل شد. البته وی همچنان قائم مقام رهبری بود و در اکثر
مسائل کشور نظر می داد و دخالت می کرد. امام خمینی هم در همین
ایام، در قالب سخنرانی ها و اعلامیه ها، به مواضع و اظهارات وی پاسخ
می گفت. تا زمانی که جنگ ادامه داشت، آقای منتظری به عنوان یک
طرفدار صلح با عراق، مواضع خود را به مسئولان و روحانیونی که با او
ملاقات می کردند، ابراز می داشت و این در حالی بود که نظر رهبری
انقلاب در آن شرایط، نفی صلح و رد قبول قطعنامه 598 بود.
به تدریج، وضعیت جبهه و جنگ دگرگون گشت و با صدور مجوز ابرقدرت
ها برای عراق در استفاده گسترده از سلاح های شیمیایی و با حمایت
همه جانبه آمریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه از صدام، شرایط تازه ای
در جنگ پدید آمد.
واقعیت این بود که ما در جنگ تحمیلی، در میان ابرقدرت ها، پایگاهی
نداشتیم و این به ماهیت مستقل و غیروابسته انقلاب اسلامی مربوط می
شد. در مقابل عراق به صورت سنتی در حیطه نفوذ شوروی قرار داشت و
قراردادهای دفاعی و نظامی متعددی، آنها را به هم پیوند می داد. در عین
حال، صدام در مخالفت با جمهوری اسلامی و در تحمیل جنگ بر ما، از
منافع غرب و مشخصا آمریکا و اسرائیل حمایت می کرد چرا که در مقابل
پیشرفت انقلاب اسلامی در منطقه و جهان، این عراق بود که رویارویی
مستقیم با انقلاب را آغاز کرده بود. سیاستمداران آمریکایی و اسرائیلی
که کند ذهنی سیاسی سران شوروی را نداشتند، از پس شعارهای تند و
انقلابی صدام و حزب بعث، ماهیت اقدامات او را شناخته بودند و به همین
دلیل به صورت گسترده از او حمایت می کردند و دوستان عرب خود را
به پشتیبانی از عراق، تشویق می کردند.
این حمایت ها به ویژه پس از تصویب قطعنامه 598 و پذیرش اولیه آن از
سوی عراق، ابعاد وسیعتری پیدا کرد و از جمله دادن اطلاعات ماهواره ای
از وضعیت نیروهای نظامی ایران به عراق، تسلیح گسترده عراق به انواع
تسلیحات نظامی از جمله سلاح های شیمیایی و اتمی، سکوت و حتی
حمایت ضمنی از عراق در قبال استفاده غیرمجاز از تسلیحات شیمیایی
در جبهه ها و نیز در شهرها، اعمال فشار بر جمهوری اسلامى در تهیه
کمترین امکانات مورد نیاز در دفاع مشروع و قانونی اش علیه تجاوز و ...
در دستور کار کشورهای غربی قرار گرفت.
در چنین شرایطی، وضع جنگ تغییر کرد و در فاصله کمتر از یک
سال به زیان ما چرخید. ما در جبهه ها، شکست های متعدد نظامی
را تحمل کردیم و این در حالی بود که از نظر اقتصادی هم وضعیت
مناسبی نداشتیم. منافقین هم توسط آمریکا و عراق، مسلح شده و در
کنار نیروهاعی عراقی، تعرضات نظامی علیه نیروهای انقلاب را آغاز کرده
بودند. در چنین شرایطی که احتمال پیروزی ما در جنگ، بسیار کاهش
یافته بود، حضرت امام از مسئولان سیاسی، نظامی و اقتصادی کشور،
گزارش های واقعی مورد نیاز را طلب کردند و متکى بر همین گزارش ها،
تصمیم به قبول قطعنامه 598 گرفتند. گفتنی است که قطعنامه 598 به
گونه تنظیم شده بود که برخی از خواسته های جمهوری اسلامى نظیر
بازگشت به مرزهای بین المللی، تعیین متجاوز و تامین خسارات جنگی
در آن پیش بینی شده بود و طبعا در چنین شرایطی، پذیرش آن به سود
ما تلقی می شد.
پس از تصمیم ا یران، عراق سعی کرد که پذیرش قبلی قطعنامه 598 را
نادیده بگیرد و به تجاوزاتش ادامه دهد ولی مردم و نیروهای نظامی ما،
این حملات را پاسخ گفتند و در نهایت، عراق هم تن به آتش بس داد
و در این در حالی بود که منا فقین هم توان خود را در عملیات مرصاد
سنجیدند و با شکست سختی مواجه شدند.
پس از قبول قطعنامه، در داخل کشور وضعیت خاصی ایجاد شد و گونه
ای تجدیدنظرطلبی در اهداف و سیاست های کلان انقلاب اسلامی در
دستور کار برخی از نیروهای درون نظام قرار گرفت. در واقع عده ای به
این باور رسیدند که ما در جنگ اشتباه کردیم و از همان ابتدا باید به
گوش می دادیم و صلح را می پذیرفتیم. « نهضت آزادی » نظرات امثال
شور » اینان به تدریج، دوران جنگ و دفاع مقدس را دوران حاکمیت
معرفی کردند و خردگرایی را در نفی بسیاری از رخدادهای « انقلابی
پس از انقلاب دانستند وحاکمیت عقلانیت را با نفی بسیاری از شعارهای
گذشته از جمله صدور انقلاب، مخالفت با رابطه با آمریکا و سازش با
اسرائیل و امثالهم میسر می دیدند.
در این میان چون طیف موسوم به چپ در طول دفاع مقدس، مسئولیت
های اساسی کشور را بر عهده داشت، بیشترین انتقادها متوجه آنها بود.
به همین دلیل عموما تلاش می شد این طیف به عنوان مسئول همه
ناکامی ها و نارسایی ها معرفی شود و شعارهای انقلابی این طیف، عامل
انزوای ایران و شکست در جنگ و کمبودهای اقتصادی و ... قلمداد
گردد.
در این ایام، آیت الله منتظری نیز یکی از پایه های ثابت انتقاد از دولت
میرحسین موسوی بود. دامنه انتقادهای علنی آقای منتظری بتدریج،
سیاست های کلی نظام را هم دربرگرفت و کار به جایی رسید که مستقیما
به انتقاد از امام پرداخت. در این ایام، کمترین نفوذ را طیف موسوم به
چپ در اندیشه و نظرات آقای منتظری داشت و در مقابل طیف موسوم
به راست، مدافع سخنان و اظهارات وی بود چون ساده اندیشانه تصور
می کرد که این مواضع فقط علیه طیف رقیب است و زمینه را برای
گسترش و نفوذ آنها هموار می کند در حالی که آقای منتظری به فراتر
از نیروهای درون انقلاب یعنی به بازگشت امثال نهضت آزادی به عرصه
حکومت، اعتقاد داشت و این را در یکی از سخنرانی های رسمی خود
نیز تصریح کرده بود.
یکی از موضوعات نسبتا مهمی که پس از قبول قطعنامه 598 پیش آمد،
اقدام منافقین به جنگ علیه نظام و انقلاب بود که در جریان عملیات
مرصاد، با شکست مواجه شد. در جریان این اقدام خیانتکارانه منافقین،
بسیاری از اعضای زندانی این سازمان در داخل کشور هم فعال بودند
بدین صورت که طرح شورش از داخل زندان ها نیز تهیه شده بود و در
صورتی که منافقین موفق می شدند برخی از شهرهای کشور را اشغال
کنند، منافقین داخل زندان ها نیز شورش می کردند و به کمک دیگر
منافقین می شتافتند. این طرح پس از شکست منافقین، کشف شد و
به دنبال این ماجرا، حضرت امام یک تصمیم قاطع و انقلابی گرفت و با
انتخاب یک هیئت سه نفره (دادستان، مسئول اطلاعات و مسئول زندان)
دستور داد که نسبت به منافقین داخل زندان ها، تصمیم جدی گرفته
شود بدین صورت که اگر به تشخیص این هیئت، افراد زندانی همچنان
سر موضع ضد انقلابی خود هستند و پس از آزادی از زندان، دوباره به
سازمان منافقین ملحق می شوند، فورا اعلام شوند و در صورتی که توبه
کرده و از گذشته خود پشیمان هستند، فورا آزاد شوند. مطابق همین نظر
امام خمینی، چند صد نفر از منافقین و وابستگان دیگر گروه های مسلح
که همچنان به مشی مسلحانه علیه نظام اسلامی اعتقاد داشتند، اعدام
٩
شدند و صدها زندانی تواب هم آزاد شده و به خانواده های خود پیوستند.
این تصمیم حضرت امام به شدت مورد انتقاد و اعتراض آقای منتظری
واقع شد و همچنانکه از روحیه خاص وی انتظار می رفت، قادر به تبیین
چنین امری نبود. آقای منتظری معتقد بود که زندانیان مورد نظر، قبلا
محاکمه شده و اکنون در حال سپری کردن دوران محکومیت خویشنند
و اعدام آنها درست نیست. همچنین این امر در دنیا و اکنش منفی دارد و
آیندگان هم درباره ما قضاوت مثبتی نخواهند کرد به ویژه آن که احتمال
خطا هم وجود دارد و ممکن است کسانی از توابین هم اعدام شوند. اما
نگاه حضرت امام به این مساله، کاملا متفاوت بود. به نظر ایشان، هر کسی
که علیه نظام دست به اسلحه برده، شرعا مستحق مجازات مرگ است و
افراد زندانی منافق هم چنین وضعیتی دارند. محاکمه قبلی آنان همراه با
رأفت و گذشت اسلامی صورت گرفته بود و الا هیچکدام از افرادی که در
ترورها و عملیات نظامی دخالت داشته و مستقیم و غیرمستقیم علیه نظام
اسلامی جنگیده بودند، مجازاتی کمتر از مجازات محارب ندارند. از طرفی
اکثریت این افراد از کسانی هستند که سر موضع ضدانقلابی خویش
باقی مانده اند و پس از آزادی به منافقین ملحق می شوند و به عراق می
روند و روند خیانت را پی م یگیرند. در چنین شرایطی، ما باید به تکلیف
شرعی خودمان عمل کنیم و ترسی از قضاوت جهانیان یا تاریخ نداشته
باشیم. مستند حضرت امام هم عملکرد و مواضع پیامبر اسلام(ص) و
حضرت علی(ع) بود. پیامبر که رحمه للعالمین بود در یک روز بیش از
700 یهودی بنی قریظه را که دائما علیه اسلام، توطئه م یکردند، گردن
زد چون دفاع از اسلام و مسلمین را تکلیف می دانست. همچنین حضرت
علی(ع) هم در سه جنگ با افراد ظاهرا مسلمان جنگیند و توطئه گران و
دشمنان را مجازات کرد و در کشتن محاربان ضد اسلام راستین، هرگز
تردید هم نمی کرد. جالب اینکه در جنگ جمل، حضرت امیر دستور
داده بود تا افراد متواری را نکشند چون با سرکوب اساس توطئه، آنها
جایی را برای گرد هم آمدن و دوباره وارد جنگ شدن، در اختیار نداشتند
ولی در جنگ صفین، امام دستور داده بود تا متواریان را نیز تعقیب کنند
و بکشند چون آنان به شام می گریزند و دوباره سازماندهی و تجهیز
می شوند و به جنگ نظام اسلامی می آیند و فتنه و فساد می کنند و باعث
قتل مسلمانان می شوند.
اما به رغم وجود این ادله، آقای منتظری با همان استدلال ها، نامه های
متعددی را برای امام خمینی، مسئولان قضائی و دستگاه های اطلاعاتی
فرستاد و به این تصمیم نظام، ا عتراض کرد.
با فرارسیدن بهمن 67 ، جریان تجدیدنظر طلب در آرمان ها و شعارهای
انقلاب، فرصتی به دست آورد تا عملکرد یک دهه انقلاب را مورد بررسی
و نقد قرار داده و در قالب سخنرانی و نوشته ها و مصاحبه ها، عملکرد
گذشته نظام را ناموفق جلوه دهد. یکی از این افراد، آقای منتظری بود.
وی در سخنرانی روز 22 بهمن 67 به صورت صریح به نقد عملکرد ده
ساله انقلاب پرداخت و گفت:
بعد از ده سال باید عملکرد خود را حساب کنیم ... باید حساب کنیم در »
ظرف این ده سال که جنگ را به ما تحمیل کردند آیا جنگ را خوب طی
کردیم یا نه، دشمنان ما که این جنگ را بر ما تحمیل کردند آنها پیروز از
کار درآمدند، چقدر از نیرو از ایران و از دست ما رفت و چقدر جوا نهایی
را از دست دادیم که هر کدام یک دنیا ارزش داشتند و چه شهرهایی از
ما خراب شد. باید اینها بررسی شود و ببینیم اگر اشتباهاتی کرده ایم
اینها توبه دارد و اقلا متنبه شویم که بعدا تکرار نکینم. چقدر در این مدت
شعارهایی دادیم که غلط بود و خیلی از آنها ما را در دنیا منزوی کرد و
مدرم دنیا را به ما بدبین کرد و هیچ لزومی هم برای این شعارها نداشتیم.
اینها راه عاقلانه تری داشته و ما سرمان را پائین انداختیم و گفتیم همین
است که ما می گوئیم بعد هم فهمیدیم که اشتباه کرده ایم. باید بفهمیم
که اشتباه کرده ایم و بعد بگوئیم خدایا وای ملت ایران ما اینجا اشتباه
کرده ایم... ما در جنگ خیلی اشتباه کردیم و خیلی جاها لجبازی کردیم
و شعارهائی دادیم که می دانستیم نمی توانیم آن را انجام دهیم... ما
خیلی جاها لجبازی کرده ایم و گوش به حرف و تذکرات افراد عاقل در
روزنامه ها، رادیو تلویزوین و اعلامیه های خارج و داخل که راهنمایی
و وساطت می کردند در بعضی مسائل نداده ایم و قبول نمی کردیم و
توجه نداشتیم. اما حالا چیزهایی که قابل جبران است باید جبران کنیم
و مواظب باشیم که حالت لجاجت، گوش نکردن به حرف و نصیحت
دیگران، خودمحوری ها، کنار زدن نیروهای خوب، بی اعتنایی به افراد،
منزوی کردن افراد دلسوز و فشار آوردن بر بعضی مردم را کنار بگذاریم...
انشاءالله یک تحولی بعد از ده سال پیدا شود و ده سال که شعار داده
ایم مجددا فقط شعار نباشد... باید در مدیریت کشور تحولی پیش بیاید
و بازسازی کشور از نیروهای مدیریت کشور شروع شود و خیلی ها که
منزوی هستند در کارها وارد شوند چه از داخل و چه از خارج، بسیاری
از کشورها در جنگ شکست خوردند اما در اثر این که ننشستند و به فکر
«... آینده خود بودند تحولی در صنعت و تکنولوژی ایجاد کردند
طرح این دیدگاه ها از موضع قائم مقام رهبری، چیزی نبود که دامنه
اثرش، ناچیز باشد، لذا بسیاری از مردم را دچار حالتی از بهت و نگرانی
ساخت و این پرسش را مطرح کرد که آیا واقعا ما اشتباه کرده ایم و اگر
در برخی از زمینه ها، موفق نبوده ایم ناشی از غلط بودن شعارهاست یا
قدرتمندی موانع و فراوانی دشمن؟
امام خمینی که در این شرایط، به تدریج از آقای منتظری قطع امید
کردند، نمی توانست نسبت به به پیامدهای منفی این گونه تحلیل ها،
ساکت بماند و عدول از اصول را تحمل کند. این بود که به هر مناسبتی
به این گونه اظهارات، پاسخ می گفتند و از جمله در پیامی به مراجع،
67/12/ روحانیون، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات، در تاریخ 2
صریحا به تحلیل آقای منتظری پاسخ گفتند.
امام خمینی در قسمتی از این پیام مهم چنین نوشت هاند:
من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان »
شهدا و جانبازان به خاطر تحلیل های غلط این روزها رسما معذرت می
خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد.
من در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستم.
راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه
فرع آن بوده است؟ ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف
جنگ دارد، به وظیفه خود عمل کرد و خوشا به حال آنان که تا لحظه
آخر هم تردید نکردند. آن ساعتی هم که که مصلحت بقای انقلاب را
در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است.
آیا از این که به وظیفه خود عمل کرده است، نگران باشد؟ نباید برای
رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیده ها به گونه
ای غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامى
دارد از مواضع اصولی اش عدول می کنند. تحلیل این مطلب که جمهوری
اسلامی ایران چیزی به دست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به
سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر می شود؟ تاخیر در رسیدن به همه
اهداف دلیل نمی شود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مامور به
اداء تکلیف و وظیفه ایم، نه مأمور به نتیجه... ملت ما توانسته است در اکثر
زمین ههایی که شعار داده است به موفقیت نائل شود. ما شعار سرنگونی
شاه را در عمل نظاره کرده ایم، ما شعار آزادی، استقلال را به عمل خود
را در عمل جوانان پرشور « مرگ بر آمریکا » زینت بخشیده ایم، ما شعار
و قهرمان و مسلما نمان در تسخیر لانه فساد و جاسوسی آمریکا تماشا
کرده ایم. ما همه شعارهای مان را با عمل محک زده ایم. البته معترفیم
که در مسیر عمل موانع زیادی به وجود آمده است که مجبور شده ایم
روش ها و تاکتیک ها را عوض نمائیم... من امروز بعد از ده سال از پیروزی
انقلاب اسلامی، همچون گذشته اعتراف م یکنم که بعضی تصمیمات اول
١٠
انقلاب در سپردن پست ها و امور مهم کشور به گروهی که عقیده خالص
و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشت هاند، اشتباهی بوده است که تلخی
آن به راحتی از میان نم یرود، گر چه در آن موقع هم من شخصا مایل به
روی کار آمدن آنان نبودم، ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول کردم
و الان هم معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب در تمامی
اصول و حرکت به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نم یکنند، درحالی که
در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند. امرزو هیچ تأسفی نمی
خوریم که آنان در کنار ما نیستند، چرا که از اول هم نبود هاند. انقلاب به
هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز چوب اعتمادهای فراوان خود را به
گروه ها و لیبرال ها می خوریم. آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرش
همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعه داشته و دارند گشوده است،
ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول که چرا مرگ بر آمریکا
گفتید؟ چرا جنگ کردید؟ چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم
خدا را جاری می کنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی داده اید؟ چرا لانه
جاسوسی را ا شغال کرد هایم؟ و صدها چرای دیگر. و نکته مهم در این
رابطه اینکه نباید تحت تاثیر ترحم های بیجا و بی مورد نسبت به دشمنان
خدا و مخالفین و متخلفین نظام به گونه ای تبلیغ کنیم که احکام خدا
و حدود الهی زیر سوال بروند. من بعض یاز این موارد نه تنها به سود
کشور نمی دانم، که معتدم دشمنان از آن بهره م یبرند. من به آنهائی که
دستشان به رادیو و تلویزیون و مطبوعات می رسد و چه (بسا) حرف های
دیگران را می زنند، صریحا اعلام م یکنم: تا من هستم نخواهم گذاشت
منافقین، اسلام این مردم ب یپناه را از بین ببرند. تا من هستم از اصول نه
شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد. تا من هستم دست ایادی آمریکا و
.« شوروی را در تمام زمینه ها کوتاه م یکنم
در این ایام، هنوز عموم مردم احساس دوگانگی و اختلاف مواضع میان
حضرت امام و قائم مقام رهبری نمی کردند ولی خواص و یاران امام، می
دانستند که عملکرد و مواضع آقای منتظری، مورد انتقاد امام خمینی
است و برخی نیز در قالب نامه های خصوصی یا در ملاقات حضوری، از
آقای منتظری انتقاد می کردند و خواستار اصلاح عملکرد و مواضع وی
می شدند.
در همین ایام، برخی از نامه های منتظری به مسئولان درباره مساله اعدام
منافقین، به دست عناصر ضدانقلاب افتاد و در نشریات ضدانقلابی خارج
کشور درج شد. امام که قبلا بارها و بارها درباره اینگونه نامه نگاری ها
به آقای منتظری هشدار داده و تاکید کرده بودند که این مدارک به
دست دشمنان می افتد و اسرار نظام برملا می گردد، با چاپ نامه آقای
منتظری در نشریات ضدانقلابی، سخن خود را صریح تر کردند و در پیام
1368 چنین نوشتند: /1/ به مهاجرین جنگ تحمیلی در تاریخ 2
نفوذی ها بارها اعلام کرد هاند که حرف خود را از دهان ساده اندیشان »
موجه م یزنند. من بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس در هر مرتبه ای که
باشد عقد اخوت نبسته ام، چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد
نهفته است. دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذیر سیاست جمهوری
اسلامی است. ما باید مدافع ا فرادی باشیم که منافقین سرهاشان را در
مقابل زنان و فرزندانشان سر سفره افطار گوش تا گوش بریدند. ما باید
دشمن سرسخت کسانی باشیم که پرونده های همکاری آنان با آمریکا از
لانه جاسوسی بیرون آمده. ما باید تمام عشق مان به خدا باشد نه تاریخ!
کسانی که از منافقین و لیبرال ها دفاع می کنند پیش ملت عزیز و شهید
داده ما راهی ندارند. اگر ایادی بیگانه و ناآگاهان گول خورده که بدون
توجه بلندگوی دیگران شد هاند از این حرکات دست برندارند، مردم ما آنها
«. را بدون هیچگونه گذشتی طرد خواهند کرد
این گونه اظهارات علنی امام خمینی به همراه تصریح مخالفتشان با آقای
منتظری در جلسات خصوصی، برای همه نزدیکان و یاران امام مسلم
ساخت که امام خمینی تحت هیچ شرایطی به ادامه وضع موجود راضی
نیستند و برای اصلاح رفتار و مواضع آقای منتظری، کاری جدی خواهند
کرد، اما هنوز – یعنی چهار روز قبل از تصمیم امام – کسی از مسئولان
و اطرافیان امام تصور هم نم یکرد که ایشان دستور عزل آقای منتظری را
از قائم مقامی رهبری صادر کنند.
پس از پیام دوم فروردین سال 68 امام خطاب به مهاجرین جنگ تحمیلی،
آقای منتظری که بسیاری از مطالب پیام مذکور را علیه خود می دید، در
تاریخ چهارم فروردین ماه، نام های خطاب به امام خمینی نگاشت و در آن،
ضمن دفاع از خود، موارد زیر را مطرح کرد:
1. بیت من، شعبه ای از بیت شما است و در میان بیوت آقایان، تنها بیتی
است که ترویج و تأیید انقلاب و رهبری حضرتعالی را داشته و همیشه
طرفدار نظام بوده است...
2. منابع اطلاعاتی من، مسئولین نهادها و ادارات و ارگان ها و مردم
مراجعه کننده هستند که وقتی درد دل م یکردند من احساس مسئولیت
... « النصیحه لامام المسلمین » می کردم و آنها را بازگو می کردم و از باب
برای حضرتعالی می نوشتم ...
3. اینجانب تا حال معتقد بودم که تذکرات و انتقادات من نه فقط موجب
تضعیف نظام نمی شود بلکه از نظر این که اکثریت مردم را امیدوار ساخته
و مسئولین را نیز در صدد رفع نواقص و توجه بیشتر به مسائل می سازد،
موجب تقویت انقلاب و نظام هم می باشد. مع ذلک اگر حضرتعالی تشخیص
می دهید که این شیوه به مصلحت نیست و موجب تضعیف نظام و انقلاب
«. م یباشد، این جانب شرعا نظر حضرتعالی را بر نظر خود ارجح مى دانم
در این ایام که سخت ترین دوران انقلاب به حساب می آمد، امام خمینی در
فکر یک مصحلت اندیشی بسیار بزرگ برای آینده انقلاب بودند و سرانجام
68 با نوشتن نامه ای بسیار تند و صریح و شدیداللحن، /1/ در تاریخ 6
تصمیم خود را اعلام کردند.
در این نامه، امام خمینی تصریح کردند که دیگر قائم مقامی آقای منتظری
می دانند و اگر انقلاب به دست وی « ساده لوح » را قبول ندارند و وی را
سپرده شود، از دامن لیبرال ها و منافقین سردر م یآورد.
در این نا مه بسیار تند، امام خمینی تاکید کرده بودند که اقدامات آقای
منتظری، خیانت به اسلام تلقی می شود و نظام اسلامی را تضعیف م یکند
و تا توجه به اطرافیان و کسانی که به آقای منتظری منسوبند، هیچ
امیدی به اصلاح رفتار وی وجود ندارد و بنابراین بهتر است در گام اول به
اصلاح دفتر و بیت خود دست بزند و در امور حوزه ها و مسائل سیاسی،
دخالت نکند.
تصمیم امام خمینی آنچنان دور از تصور بود که یکباره همه را غافلگیر
کرد. زیرا مردم از میزان عشق و علاقه امام به منتظری مطلع بودند و
می دانستند که ایشان تنها درباره شهید مطهری و آقای منتظری، تعبیر
را به کار برده بودند و اینک شاهد بودند که امام حاصل « حاصل عمر من »
را با دست خود از منصب قائم مقامی « امید امت و امام » عمر خویش و
رهبری عزل کرده اند. از سوی دیگر مشخص بود که حضرت امام در
این گونه تصمیمات، با سنجیدگی کامل عمل می کنند و برخلاف آقای
منتظری، تعجیل در تصمیم گیری را آفت رهبری می دانند و این، واقعیتی
بود که در چندین حادثه مهم انقلاب، ظهور و بروز کرده بود.
مسئولان درجه اول کشور نیز قادر به هضم این تصمیم مهم و تاریخی
امام خمینی نبودند و دست کم، فلسفه شدت عمل و برخورد تند امام را
در نمی یافتند. به همراه این تصمیم مهم، چند اقدام دیگر نیز مورد نظر
امام بود.
اول آن این که این نامه تند و شدیداللحن از رسانه ها پخش شود. دوم این
که فورا جلسه خبرگان رهبری تشکیل شود و تصمی مگیری درباره عزل
آقای منتظری را رسمیت بخشد، سوم این که د راسرع قت کلیه عکس ها
و پوسترهای آقای منتظری از سراسر ادارات و مراکز دولتی برداشته شوند.
در مورد اقدام اخیر، مشکل حادی وجود نداشت و با نظر امام خمینی و به
دستور میرحسین موسوی نخست وزیر، کلیه عکس ها و پوسترهای آقای
منتظری از سراسر ارگا نها و مراکز دولتی و سازمان های وابسته به دولت
١١
برداشته شد اما در مورد اول و دوم، اختلاف نظرها، زیاد بود و در واقع،
مسئولان درجه اول کشور و از جمله رئیس جمهوری، ریاست مجلس،
هیئت رئیسه مجلس خبرگان و بسیاری از افراد بیت و دفتر امام، به ویژه
با پخش نامه امام خمینی مخالفت کردند که اولا نیازی به تشکیل جلسه
مجلس خبرگان نیست و ثانیا نامه امام به منتظری از طریق رسانه ها،
منتشر نشود و این در حالی بود که حضرت امام همچنان تاکید م یکرند
.« برای مصلحت آینده خودتان است که بر پخش نامه اصرار م یورزم »
مسئولان اصلی کشور امیدوار بودند که آقای منتظری با مطلع شدن
از تصمیم حضرت امام، به صورت داوطلبانه کنار می رود و بدین شکل،
86/1/ خواست امام خمینی جامعه عمل می پوشید و به همین دلیل نامه 6
حضرت امام به وسیله حجت الاسلام والمسلمین عبدالله نوری به رویت
آیت الله منتظری رسید و با توجه به آن که دو روز قبل آقای منتظری
این جانب شرعا نظر حضرتعالی را بر نظر خودم » برای امام نوشته بود که
86 با /1/ این تصمیم حضرت امام را پذیرفت و در تاریخ 7 ،« مقدم می دانم
نگارش نامه ای خطاب به امام راحل، رسما استعفای خود را اعلام کرد.
وی در این نامه تصریح کرد که در گذشته همچون سربازی فداکار و از
خود گذشته و مطیع در کنار امام بوده است و اینک نیز خود را ملزم به
اطاعت و اجرای دستورات ایشان می داند زیرا بقا و ثبات نظام اسلامی
مرهون از مقام معظم رهبری است.
از همه برادارن و خواهران عزیز و علاقمند تقاضا » : وی همچنین نوشت
می کنم مبادا در مورد تصمیم مقام معظم رهبری و خبرگان محترم به
بهانه حمایت از من کاری انجام دهند و یا کلمه ای بر زبان جاری نمایند
زیرا مقام معظم رهبری و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را
«. نم یخواهند
68/1/ 68 و نامه 8 /1/ نامه 6
به دنبال استعفای آقای منتظری از قائم مقامی رهبری و تمکین به
نظرات امام خمینى، بخش زیادى از خواست و نظر امام خمینی تامین
68 در نامه اى دیگر خطاب به آیت الله /6/ شد و ایشان هم در تاریخ 8
رهبری نظام » منتظری، ضمن قبول استعفای وی، تاکید کردند که
جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیری است که
تحملی بیش از طاقت شما م یخواهد و به همین جهت هم شما و هم
من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم و در این زمینه مثل هم فکر
«. می کردیم
در پایان این نامه نیز امام خمینی از طلاب عزیز، ائمه محترم جمعه و
جماعات، روزنامه ها و رادیو تلویزیون خواستند که برای مردم این قضیه
ساده را روشن کنند که در اسلام، مصلحت نظام از مسائلی است که مقدم
بر هر چیز است و همه باید تابع آن باشیم.
68 حضرت امام بسیار واضح بود، /1/ 68 با نامه 8 /1/ تفاوت لحن نامه 6
هر چند روح کلی هر دو نامه یکسان به نظر می رسند، بدین معنا که در
هر دو نامه، عزل آقای منتظری از قائم مقامی رهبری، تصریح شده و
همچنین اصلاح بیت و اطرافیان وی مورد توجه قرار گرفته است. البته در
من صلاح شما و انقلاب را در این م یبینم » نامه دوم، تاکید شده بود که
و « که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند
جنابعالی ان شاءالله با درس و بحث خود حوزه و نظام » نیز آمده بود که
و این در حالی بود که دخالت آقای منتظری در امور « را گرمی بخشید
مربوط به مرجعیت و مسائل حوزوی نیز مورد انکار قرار گرفته بود.
مقایسه این دو نامه از نظر لحن و محتوا با توجه به فاصله کم زمانى،
حکایت از آن دارد که نظرات امام خمینی در شرایط نگارش نامه دوم،
عمدتا تامین شده بودند و برخورد تند امام در نامه اول، عمدتا به این
دلیل بود که ایشان می خواستند تامین مصلحت نظام اسلامی و انقلاب
را با چنان شکلی عملی کنند که در آینده هم نه آقای منتظری و نه
دیگر نیروهای درون نظام هرگز جرات نکنند که بازگشت وی به جایگاه
رهبری را مطرح سازند. در واقع قصد امام این بود که به عنوان بانی نظام و
رهبر انقلاب و با شناختی که از توان مدیریتی و شخصیت آقای منتظری
داشتند، بازگشت وی به جایگاه رهبری را محال و ناممکن سازند و مانع
حضور او در مسائل سیاسی شوند و با توجه به سوابق و جایگاه فقهی،
درس و بحث حوزوی و فقهی را اصلی ترین وظیفه ایشان قرار دهند. در
عمل چون آقای منتظری با توجه به نامه اول امام راضی به تصمیم رهبر
انقلاب شده بود، امام نیز لحن نامه دوم را نرمتر و صمیمانه تر کرد و بدین
شکل، عزل آقای منتظری از قائم مقامی رهبری عملی شد.
هر چند امام خمینی کار خویش را در این زمینه انجام داده بودند و این
عمل را برای تامین مصلحت آینده انقلاب می دانستند اما شواهد و قرائن
نشان م یهند که با سختی و تلخی مبادرت به چنین کاری کرد هاند.
جایگاه آقای منتظری در تاریخ مبارزات ملت مسلمان و شأن فقهی ایشان
به عنوان حاصل عمر امام، چیزی نبود که به آسانی بتوان آن را نادیده
گرفت. آنچه در این ایام و پس از آن بر امام گذشت و جسته و گریخته از
سوی اطرافیان، نقل شده، نشان م یدهد که تلخی این تصمیم، تا پایان
عمر- که البته چندان هم طولانی هم نبود- در کام جان امام حضور مداوم
داشت و به همین دلیل، بارها از خداوند طلب مرگ کرده و به همین خاطر
گریسته بودند. البته امام خمینی کسی نبودند که در یک نگاه عقلانی و
از موضع رهبری انقلاب، مصلحت آینده نظام اسلامی را در نظر نگیرند و
کشور را به دست کسی بسپارند که او را قادر به اداره حتی دفتر و بیت
خود نیز نمی دانند و به همین دلیل از بُعد ادای تکلیف، این آمادگی را
داشتند که عزیزترین نزدیکان خویش را در پای مصالح اسلام و مسلمین،
فدا کنند اما درد و رنج چنین تصمیماتی، هر چند درست و اصولی، بسیار
جانکاه و شکننده است و بسیاری بر این باورند که این حادثه در تشدید
بیماری امام، بسیار موثر بوده است.
منتظری پس از عزل از قائم مقامی رهبری
با تصمیم امام درباره آقای منتظری، همه نیروهای درون انقلاب، حتی
اگر فلسفه و علت این تصمیم را نم یدانستند، پذیرفتند که مصلحت نظام
ایجاب م یکرد چنین تصمیمی اتخاذ شود و امام خمینی کاملا آگاهانه و
هشیارانه به چنین نتیجه ای رسید هاند.
مطبوعات و رسان هها نیز در این باره، مطالب کلی فراوانی را مطرح و
متناسب با سلیقه و دیدگاه خود در این باره، اظهار نظر م یکردند. البته
68 امام، اطلاع نداشت، اما مضامین /1/ در آن زمان کسی از مضمون نامه 6
کلی به صورت شفاهی نقل می شدند و به همین دلیل بر سر نحوه قضاوت
و ارزیابی شخصت آیت الله منتظری، اختلافاتی ظهور کرده بودند. عده
ای بر این باور بودند که مطابق شنیده ها، امام خمینی معتقد بودند که
آقای منتظری فاسق است و نباید درس و بحث فقهی هم داشته باشد
زیرا شاگردانی هم که او تربیت کند، فاسد و فاسق خواهند بود. این عده با
تکیه بر شهود عادلی که در جلسه بودند (رئیس جمهوری، رئیس مجلس،
آیت الله مشکینی، آیت الله امینی و حاج احمد آقا) این خبر را درست
می دانستند و بر آن اصرار می ورزیدند و شنیده های خود را از محتوای
68 را حجت برخورد با آقای منتظری تلقی م یکردند. از نظر /1/ نامه 6
این عده، ملاک اصلی موضعگیری درباره وی، باید نامه منتشر نشده امام
خمینى باشد.
عده ای دیگر نیز معتقد بودند که نظر امام خمینی درباره ضعف های
شخصیتی آقای منتظری کاملا درست است و وی امر خطیر رهبری را به
هیچ وجه نباید برعهده گیرد اما با توجه به جایگاه علمی و فقهی وی، امام
نیز پذیرفتند که در حوزه به درس و بحث مشغول باشند و بنابراین مبنای
68 امام خمینی باشد. از نظر این /1/ برخورد با آقای منتظری، باید نامه 8
عده، آنچه درباره محتوای نامه اول امام نقل می شود، قابل اعتماد نیست
و بر فرض صحت، به وسیله محتوای نامه بعدی امام، منسوخ شده است.
نوع واکنش بسیاری از مسئولان و نیروهای سیاسی جامعه درباره مساله
١٢
عزل آقای منتظری، نشانگر حالت بهت همراه با ابهام جامعه بود و ضمن
آنکه به خاطر شخصیت حظرت امام، جملگی آن را پذیرفته بودند و آن
را بدون حکمت نم یدانستند اما دلیل یا توجیه کاملا قانع کننده ای نیز
در اختیارشان نبود. این وضعیت موجب شد که امام خمینی در تاریخ
68/1/26 در نامه ای خطاب به نمایندگان مجلس و وزرای کابینه، بار
دیگر تاکید کنند که از دو سال قبل تلاش کرده بودند تا کار به اینجا
نکشد ولی متاسفانه موفق نشدند لذا بنا به وظیفه شرعی و برای مصلحت
نظام و اسلام با دلی پرخون، حاصل عمر خویش را کنار گذاشتند. حضرت
امام در این نامه وعده دادند که انشاءالله در آینده برادران و خواهران در
این باره تا اندازه اى روشن خواهند شد.
با گذشت زمان، آقای منتظری احساس کرد که سکوت کامل به صلاح
نیست و ضرورت دارد که به گونه از خود دفاع کند و به ویژه وقتی متوجه
شد که به خاطر نرمش امام در نامه دوم، هنوز بسیاری از نیروهای
درون نظام از وی به عنوان یک فقیه مورد احترام یاد می کنند و از آن
برخوردهای تند و انقلابی که با دیگر مغضوبان امام امت مى شد، خبری
نیست. این بود که با پایان یافتن ماه مبارک، نامه اى را در پنج صفحه
خطاب به امام خمینی نوشت و در آن از خود در برابر ا نتقادات امام،
دفاع کرد.
با نگارش این نامه، فصل جدیدى از فعالیت هاى آیت الله منتظری آغاز
68 خود /1/ شد و این همان چیزی بود که ا مام خمینی نیز در نامه 6
پیش بینی و تصریح کرده بودند که علی رغم ادعای آقای منتظری مبنی
بر مقدم داشتن نظر رهبری بر نظر خود به حکم شرع، وی نمی تواند به
این سخن پایبند بماند و مشغول به نوشتن چیزهایی می شود که آخرتش
را خرابتر م یکند.
منتظری در این نامه تاکید کرد که همچون گذشته در خدمت اسالم و
انقلاب است و هرگز علاقه ای به قائم مقامی رهبری و مرجعیت نداشته
و ندارد اگر شرعا جایزه بود از اجتماع و اجتماعات به طور کلی منزوی
می شد.
وی همچنین اعلام کرد که بیتش مأمن لیبرا لها و منافقین نیست و
ارتباط او با امثال بازرگان، یزدی، پیمان، سامی و ... بسیار محدود بوده
است و عمدتا جلسات با آنها به گفت گوهای خودمانى و شکایات یکطرفه
آنها گذشته است.
وی حضور نفوذی در بیت خود را یک اتهام قلمداد و از این که به این
دلیل مورد بی مهری امام قرار گرفته، گلایه داشت و در این نا مه برای
اولین بار علنا علیه اعترافات مهدی هاشمی اظهارنظر کرد و نوشت:
آیا شاعیات بى اساس و یا بافته های سیدمهدی که در چه شرایطی »
و به چه انگیزه هایی این مقدار رطب و یابس بهم بافته، صحیح است
ملاک قضاوت ها واقع شود؟! و شاید او چون از ناحیه نظام ضربه خورده،
می خواسته است انتقام بگیرد و نیروهای فعال نظام را به یکدیگر بدبین
.« کند
آقای منتظری که قبلا مدعی بود به خوبی سیدمهدی هاشمی را
می شناسد، در این نامه وی را یک فاسق معرفی می کند و معتقد است که
اعترافات او را در شرایط زندان نباید جدی تلقی کرد.
سیدمهدی یک روز هم عضو دفتر و بیت من نبود. » وی تصریح می کند
این مطلب همه کسانی که در قم با دفتر و بیت من سروکار دارند،
می دانند. او فقط از طرف من مسئول نهضت ها بود و مرکز جدایی داشت
و وقتی که من فهمیدم روی او حساسیت هست به او پیغام دادم به بیت
من رفت و آمد نکند. البته تا قبل از مصاحبه او، از او دفاع می کردم و لی
پس از مصاحبه او طی نامه ای به حضرتعالی از او کاملا تبری جستم و از
.« موضعگیری حضرتعالی نسبت به او تشکر کردم
همین سخنان آقای منتظری نشان م یدهد که او چقدر نسبت به
وضعیت پیرامون خود مطلع است و چگونه از خود دفاع می کند و چقدر
دردناک است اگر دیگر دفاعیات او نیز از چنین منطقی برخوردار باشند
که متأسفانه چنین بود. همه افراد سیاسی جامعه از عمق نفوذ مهدی
هاشمی در دفتر و بیت آقای منتظری مطلع بودند و برادر سیدمهدی
یعنی سیدهادی، داماد آقای منتظری و مسئول دفتر وی و همه کاره بیت
بوده است و بسیاری از امور آنجا با هماهنگی مهدی هاشمی جریان داشته
است اما آقای منتظری همچنان اصرار داشته است که کاره ای نبوده صرفا
به این دلیل که دفتر جدایی داشت! وی همچنین حمایت خود را از مهدی
هاشمی تا قبل از مصاحبه تلویزیون وی قلمداد م یکند در حالى که پس
از آن و حتی شب اعدام آن قاتل نیز او به امام نامه نوشته و از مهدی
هاشمی دفاع کرده بود
آقای منتظری در این نامه درباره افشا شدن اسرار نظام در پیرامون اعدام
منافقین از طریق نامه نگاری های وی، متذکر می شود که این مساله ربطی
به او ندارد بلکه از طریق دیگران این کار صورت گرفته است. اما وقتی
قضایا را خود تشریح می کند معلوم می شود که این کارهم به گونه ای به
خاطر سهل انگرای های او صورت گرفته است. وی در این باره می نویسد:
در اثر احساس وظیفه نامه را نوشتم و چون شروای عالی قضایی را در »
این قبیل موضوعات مسئول م یدانستم، فتوکپی آن را هم برای شورا
فرستادم ... و ضمنا من به دست خود به بعضی از قضات که به حالت
اعتراض مراجعه می کردند و به نظر من مورد اعتماد بودند، رونوشت نامه
ها را دادم. حالا پس از هفت ما به خارج سرایت کرده افراد بیت من هیچ
«. گناهی ندارند و جوسازی علیه انان گناه است
آقای منظری در این نامه تصریح کرد که هیگاه داعیه مقابله با ناظم و
رهبری را نداشه و البته مدعی خطا و اشتباه هم نیست. وی در این نامه،
یک گام به جلو برداشت و مدعی شد که عد های با بزر گ کردن بافته ها و
القائات (احتمالا امثال مهدی هاشمی) برای رهبر معظم، ذهنیتی درست
کردند که موجب ناراحتی شدید ایشان شد و در واقع با این کلام، امام
خمینی را نیز چون خودش تحت تاثیر دیگران معرفی کرد.
چند روز پس از ارسال این نامه، دروس حوزه های علمیه از سرگرفته شد
و اقیا منتظری هم درس خود را یک سخنرانی آغاز کرد که اهم مطالب
68 وی به حضرت امام تشیل /2/ 68 و نیز نامه 18 /1/ آن را قرائت نامه 4
می داد و علاوه بر موارد ذکر شده در آن نامه، مسائلی مثل عفو زندانیان
نیز مورد بحث قرار گرفته بود.
تدبیر امام براى ممانعت از خروج منتظرى از زیر چتر
نظام
با شروع تحرک مجدد آقای منتظری و برخی از هواداران وی، ظاهرا امام
خمینی به مرحوم حاج سیداحمد آقا دستور م یدهند که برخی از مسائل
مربوط به آقای منتظری را به اطلاع مردم برسانند و ایشان همه جزوه ای
منتشر « رنج نامه » را به همراه اسناد و مدارک تهیه کرده و با عنوان
می سازند. رنج نامه در آن شرایط، بسیار مورد توجه و استقبال قرار گرفت
چرا که برای اولین بار بسیاری از نامه های رد و بدل شده میان حضرت
امام و آقای منتظری را در معرض مطالعه مردم قرار داده بود و پرده از
جنایات باند سیدمهدی هاشمی کنار زده و حمایت گسترده منتظری از
این فرد جنایتکار را افشا کرده بود. این نوشته از سوی کسی بود که به
صورت دقیق در جریان مساله آقای منتظری قرار داشت و به امام نیز
نزدیک بود و بهتر از هر کسی می توانست راوی مسائل آن دو سه سال
کذایى در پیرامون آقای منتظری باشد و به همین دلیل، تا حد زیادی از
اذهان علاقه مندان به نظام و اسلام ابهام زدایی شد اما با وجود این، احترام
آقای منتظری به عنوان فقیهی که با نظر امام خمینى باید به حوزه و نظام
گرمی ببخشد، پیش بسیاری از مسئولان کشور محفوظ بود و مثلا در
جریان فوت پدر آیت الله منتظری، در دوم خردادماه همان سال، بیش از
200 نماینده مجلس شورای اسلامی به وی نامه تسلیت نوشتند.
١٣
اصلاح قانون اساسى و حذف شرط مرجعیت براى رهبرى
در این ایام، اصلاح قانون اساسی در دستور کار مجع بازنگری قانون
اساسی قرار داشت و یکی از موضوعات مهم واساسی آن، بحث رهبری
بود. در صدر تغییرات ایجاد شده در قانون اساسی، حذف عنوان مرجعیت
از شنون رهبری قرار داشت و این امر بر اساس نامه حضرت امام به آیت
الله مشکینی، رئیس مجمع بازنگری قانون اساسی صورت م یگرفت. امام
خمینی در این نامه تصریح کردند که از ابتدا با گنجانیدن شرط مرجعیت
در ویژگی هاى رهبری، مخالف بودند ولی به سیاق همیشگی شان،
نخواستند در روند تصمی مگیری نهادهای قانونی کشور دخالت کنند و
اینکه هم بر این باورند که نیازی نیست که رهبر حتما مرجع تقلید هم
باشد بلکه مجتهد واجد شرائط را به رهبری برگزینند، و به صورت قهری
او ولی منتخب مردم خواهد و تمامی مسئولیت های رهبری را برعهده
خواهد گرفت.
آیت الله منتظرى پس از رحلت امام
هنوز کار اصلاح قانون اساسی به مرحله پایانی خود نرسیده بود که
بیماری حضرت امام شدت پیدا کرد و سرانجام خورشید روشنی بخش
انقلاب غروب کرد و پدر پیر امت مسلمان ایران با دلی آرام و قلبی
مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به ملکوت اعلی پیوست.
با غروب خورشید انقلاب، بسیاری از اذهان، متوجه عملکرد منتظری
شدند و طلب مرگ امام از خیانت دوستان را به خاطر آوردند. کم نبودند
کسانى که معتقد بودند حادثه تلخ عزل قائم مقام رهبری، بیشترین تاثیر
را بر روح و جسم حضرت امام باقی گذاشت و موجب تشدید بیماری
حضرت امام شد. اما در این روزها، آقای منتظری نیز چون دیگر علمای
قم و به عنوان کسی که خود را شاگرد و مرید امام خمینی م یدانست، در
رحلت آن بزرگ، اطلاعیه داد و مراسم ختم و عزاداری گرفت.
پس از رحلت امام خمینی، اصلی ترین و ضروری ترین کار، تعیین رهبر و
جانشین برای امام راحل بود. در این زمان هنوز قانون اساسی سابق اعتبار
داشت و کار مجمع بازنگری در اصلاح قانون اساسی به پایان نرسیده
بود. اما مجلس خبرگانی که بلافاصله پس از رحلت حضرت امام تشکیل
جلسه داده بود، بر اساس نامه امام به آیت الله مشکینی، مرجعیت را شرط
رهبری نمی دانست و در جستجوی فقیهی بود که قادر به اداره جامعه
اسلامی در شرایط پیچیده جهانی باشد.
در خبرگان، عمدتا این گرایش وجود داشت که رهبری به صورت شورایی
باشد و به همین سیاق از مراجع و فقهای متعددی به عنوان عضو شورای
رهبری نام برده می شد که نام آیت الله خامنه ای در رأس این اسامی
قرار داشت. خبران با توجه به مسئولیت سنگین رهبری، از رأی دادن به
فقها و مراجعی که امر اداره و سرپرستی جامعه را نم یدانستند، خودداری
می کردند و حتی مرجع تقلید بزرگی چون آیت الله العظمی گلپایگانی به
عدد انگشتان دست هم رأی نیاورد.
به تدریخ فردی شدن رهبری در دستور کار خبرگان قرا رگرفت و همه
نگاه ها متوجه آیت الله خامنه ای شد چرا که برخی از اعضای برجسته
خبرگان و از اعضای هیئت رئیسه آن، خود شاهد بودند که امام خمینی،
ایشان را مجتهدی مسلم و شایسته رهبری می دانستند و به همین امر
در جمع خبرگان، شهادت دادند. افرادی چون آیت الله مشکینی، آیت الله
موسوی اردبیلی، آقای هاشمی رفسنجانی و مرحوم سیداحمد خمینی
خود شاهد مستقیم تأیید صلاحیت آیت لله خامنه ای برای رهبری از
سوی امام راحل بودند و با شهادت این بزرگان و با صلاحی تهایی که
خبرگان در وجود ایشان سراغ داشتند، امر رهبری را به آیت الله خامنه ای
محول کردند و ایشان هم پس از اتمام حجت کردن و تضمین گرفتن از
خبرگان مبنی بر پذیرش امر و نهی های حکومتی رهبری، این مسئولیت
سنگین را پذیرفتند.
با انتخاب آیت الله خامنه ای به رهبری انقلاب، دور تازه ای از حیات انقلاب
اسلامی آغاز شد. استقبال علما و مراجع و چهره های سیاسی و توده های
مردم از رهبری آیت الله خامنه ای، کم نظیر و چشمگیر بود واز همان ابتدا
مراجع بزرگواری چون آیت الله اراکی و آیت الله گلپایگانی با ارسال پیام
برای ایشان، بر تصمیم خبرگان صحه گذاشتند و بدین صورت، با رهبری
جدید بیعت کردند.
آیت الله منتظری نیز با ارسال پیام برای آیت الله خامنه ای به تأیید تصیم
خبرگان و رهبری جدید پرداخت و برای ایشان، طلب توفیق کرد. مقام
معظم رهبری نیز به پیام وی پاسخ گفته و از وی به خاطر حمایت از
تصمیم خبرگان تشکر کردند.
منتظرى و آغاز اظهارنظرهاى تنش زا
از آن پس تا مدت ها آقای منتظری فقط به درس و بحث مشغول بود اما
در 11 دیماه سال 68 و در سخنرانی خود درجمع نجف آباد یهایی که به
دیدن وی آمده بودند، به مسائل سیاسی روز پرداخت و همین مساله در
شهر قم، مخالف تهایی را برانگیخت.
آقای منتظری در این سخنرانی با اشاره به سوابق انقلابی و مبارزاتی
بوده، اعلام کرد که در این ایام « دوم شخص انقلاب » خویش و این که
علیه وی حرف های زیادی زده شد که وی به خاطر انقلاب، سکوت کرده
و به آنها پاسخ نگفته است ولی این بار مساله اى در جریان است که
نمی تواند سکوت کند و آن گنجانیدن استقراض از خارج در برنامه توسعه
اقتصادی کشور است. وی سپس با اشاره به نظر امام خمینی، استقراض
از بیگانه را به زیان کشور معرفی کرد و خواستار تجدید نظر در این قضیه
شد.
به دنبال این سخنرانی، عده ای طلاب و مردم قم علیه وی شعار دادند
و او را ضد ولایت فقیه نامیدند و از این که وی به نصیحت امام راحل
بی اعتنایی و در مسائل سیاسی کشور دخالت و درباره آنها اظهارنظر کرده،
اعتراض کردند. در واقع اظهارات آقای منتظری از نظر مضمون و محتوا
چیزی نبود که باعث مخالفت شود اما مخالفان اصرار داشتند که وی نباید
در امر سیاسی وارد شود و تنها به شرط رعایت این نظر امام راحل، مجاز
به داشتن جلسات درس و بحث است.
آیت الله منتظری پنج روز پس از سخنرانى اول، بار دیگر در شروع درس
خود، مساله تظاهرات عده ای علیه وی، اشاره کرد و با طرح حرف های
تکرار یاش در دفاع از خود، اعلام کرد که مخالف نظام و ولایت فقیه
نیست.
اگر » : وی تصریح کرد که قصد خیرخواهی و تذکر داشته است و افزود
کسی مخالف باشد با حکومت اسلام، با نظام اسلامى، با ولایت فقیه، من
وی در این سخنرانى با اشاره به نظر .« چشماشو از حدقه درم یآوردم
ولایت فقیه و حکومت اسلامی از ضروریات » : آیت الله بروجردی گفت
اسلام است. اصل حکومت اسلامی از ضروریات اسلام است. معنایش این
«. است که اگر کسی منکر شود، کافر است
این حوادث شروع یک سلسله کشمک ش هایی بود که از آن پس به صورت
مداوم در پی هر سخنرانی و اظهارنظر آقای منتظری پیش می آمد و البته
موافقان و مخالفانی را حتی در درون نیروهای نظام به صحنه می کشاند.
درا ین زمان، منتظری عمدتا به عنوان یک مرجع تقلید مورد توجه بود
و در درون نیروهای انقلاب هم کسانى وی را به عنوان مرجع تقلید مورد
توجه بود و در درون نیروهای انقلاب هم کسانى وی را به عنوان مرجع
تقلید خویش قبول داشتند و همین ها نیز اظهارنظر در مسائل سیاسی
روز را حق وی تلقی می کردند ولو آن که ترجیح م یدادند وی بهتر است
در این مسائل وارد گود نشود.
68 امام، وی را عادل /1/ در مقابل، کسانی با توجه به مضمون کلی نامه 6
نمی دانستند و تقلید از وی را نادرست تلقی می کردند و بر سکوت وی در
مسائل سیاسی اصرار داشتند و این را نظر قطعی حضرت امام م یدانستند.
هر دو گروه فوق در این که منتظری صلاحیت های لازم برای پذیرش
١٤
مسئولیت رهبری و زعامت جامعه اسلامی را ندارد، متفق بودند اما در
حیطه مرجعیت وی، با هم اختلاف داشتند. اختلاف نظر درا ین امر در
اواخر سال 70 به صورت یک بحران جدی درآمد.
در آبان ماه سال 70 ، جمع کثیری از نمایندگان مجلس به دیدار آقای
منتظری رفتند و با او ملاقات کردند. این اقدام نمایندگان مذکور باعث
برانگیختن مخالفت هایی در سطح جامعه و مسئولان شد و برخی از
مطبوعات هم به انتقاد و اعتراض برخاستند. نمایندگانی که با منتظری
دیدار کرده بودند حرکت خود را صرفا احترام گذاشتن جمعی از مقلدان
به مرجع تقلید خود معرفی م یکردند. اما مخالفان بر این باور بودند که
این عمل، بار سیاسی زیادی دارد و گامی هماهنگ و حساب شده برای
بازگردانیدن منتظری به صحنه سیاسی است و الا چه نیازی به ملاقات
دسته جمعی و سازماندهی شده نمایندگان با یک مرجع تقلید است
و این عمل می تواند به صورت فردی یا در قالب گروه های کوچک تر
صورت گیرد. حساسیت مخالفان به این امر عمدتا به این دلیل بود که
سردمداری نمایندگان مذکور را افرادی از طیف موسوم به چپ تشکیل
م یدادند که پس از امام به صورت جدی در دفاع از ولایت فقیه، سخن
نم یگفتند.
به دنبال این ملاقات، آقای هاشمیان نایب رئیس مجلس شورای اسلامی
که یکی از سازمان دهندگان اصلی این امر بود به دادگاه ویژه روحانیت
احضار شد و در اعتراض به احضار وی، مرتضی الویری نماینده مردم
تهران و دیگر سازمان دهنده آن ملاقات، در نطق قبل از دستور خود،
مدعی شد که 80 تا 100 نماینده مجلس، مقلد آیت الله منتظری
هستند. وی در این نطق خواستار حل معضلات فقهی نظام از طریق
مراجعه به فتاوای آیت الله منتظری شد.
فعالیت هواداران برای دفاع از منتظری
از همان اولین روزهای عزل آقای منتظری از قائم مقامی رهبری،
هوداران افراطی وی که عمدتا از باقیای طیف مهدی هاشمی بودند،
تلاش کردند با تهیه اعلامیه ها و جزوات متعدد، به دفاع از وی بپردازند.
آنها در صدد بودند اثر برخورد حکیمانه و مصلحت اندیشانه امام خمینی با
آقای منتظری را کاهش دهند و با ایجاد فضای مظلومیت برای منتظری،
وی را ذ یحق جلوه دهند. همچنین از نظر آنان تبلیغ مرجعیت وی و
زیر سوال بردن رهبری انقلاب و مسئولان جامعه نیز گامی دیگر برای
احیای موقعیت گذشته آقای منتظری به حساب مى آمد. عناوین برخی
از اطلاعی ههای مورد بحث عبارتند از: مرجعیت و اعلمیت، واقعیتها و
قضاو تها، اسلامی زدائی چرا؟ قضاوت با شما، آنان که درد دین دارند و
68/1/ بررسی نامه 6
در بخشی از جزوات و اطلاعیه ها سعی شده مسئله عزل آقای منتظری را
امری عادی که به درخواست و پشنهاد خودش صورت گرفته جلوه دهند
و نامه ها و اسناد باقی مانده از حضرت امام(ره) در مسائله عزل را مخدوش
و ساخته دست اطرافیان حضرت امام(ره) معرفی کنند. در بعضی دیگر
تلاش شده بود تا مساله عزل را نقشه حساب شده ای از سوی برخی از
مسئولین و... معرفی کنند. در فرازی از یکی از این جزوات آمده است:
عزل قائم مقام رهبری کار حضرت امام خمینی(ره) نبود بلکه نقشه »
حساب شد های توسط احمدآقا خمینی و آقای هاشمی رفسنجانی و
بیگانگان بود... به راستی که داستان صدر اسلام و جریان شوم سقیفه به
خوبی تبیین گردید... خدا م یداند که اگر اسم این حکومت را حکومت
منافقان بگذاریم کاری بیهوده نکرده ایم... بیائیم مردم را آزاد بگذاریم تا
سرنوشت خود را خودشان انتخاب کنند. هر که را دوست م یدارند به
«. رهبری انتخاب و از او پیروی کنند
محور بعضی از جزوات مورد اشاره تبلیغ بعد علمی، فقاهتی و ترویج
مرجعیت آقای منتظری بود و در این راستا تلاش گسترده ای شد تا
از حیث فقاهتی او را یگانه زمان معرفی کنند و بدین منظور تعریف و
تمجیدهائی که از ناحیه بعضی از شخصیت های علمی و سیاسی قبل از
عزل ایشان از قائم مقامی رهبری وجود داشت جمع آوری و روی آنها
مانور زیادی داده شده است.
71 به حکم دادگاه ویژه روحانیت، تعدادی از عوامل تهیه /10/ در تاریخ 30
و پخش این گونه اعلامیه ها دستگیر شدند و این در حالی بود که جلسات
درس و بحث آقای منتظری، رونق نسبی پیدا کرده و ملاقات های وی تا
حدودی گسترش یافته بود. این وضعیت به همراه رفت و آمد بعضی از
چهر ههاى سیاسی و مذهبی از مسئولان و شخصی تهای حوزوی به بیت و
ارتباط آنها با آقای منتظری باعث شد که وی با اطمینان بیشتری به طرح
آرای خود بپردازد و آن کنار هگیری سیاسی مورد نظر امام را نقش کند.
در همین ایام، مساله تخریب مسجد بابری هند توسط هندوهای افراطی
پیش آمد و وى در حاشیه اظهارنظر درباره آن ماجرا، به انتقاد از مخالفان
حمله به حریم مرجعیت و فقاهت و روحانیت » : خود پرداخت و گفت
به هر نحوی که باشد، این حمله به اسلام. مرجعیت شیعه همیشه در
وقت هاى حساس که حکومت ها، انحرافاتی داشت هاند، اشتباهاتی داشت هاند،
حافظ استقلال مسلمین بوده، حافظ اسلام بوده، تحقیر کردن مرجعیت،
تنزل دادن مرجعیت... این کارهایی که چند تا بچه یک وقت م یبینید
برای مراجع وظیفه معین می کنند، اظهارنظر می کنند، اعتراض م یکنند،
اینها به ضرر اسلام است و به ضرر تشیع است... سازمان های کفر جهانی،
سازمان سیا، آنهایی که همه جا ایادی دارند، متاسفانه یک وقت م یبینی
توی حوزه هم ایادی دارند، ما چه م یدانیم، همان سیاست استعماری که
مسجد بابری را خراب م یکند ... همان سیاست مقام مرجعیت و فقاهیت
.«... را تضعیف م یکند ... اعلامیه پراکنی م یکند علیه علما
نوع برخورد منتظری در این جریان ها نشان م ىدهد که وی پس از عزل
خود تکیه زده است و همان « مرجعیت » از قائم مقامی رهبری، به ع نوان
سخنان و مواضع گذشته را این بار به عنوان ادای مسئولیت مرجعیت
خویش مطرح م یکند. در این ایام که برخی از هواداران او به خاطر تهیه
و تکثیر و پخش اعلامیه هایی علیه مسولان و سوء استفاده از امکانات
دولتی (وزارت پست و تلگراف و تلفن) دستگیر شده بودند، وی مواضع
انتقادی علیه مسئولان را تندتر کرد و حتی از بهانه قرار دادن مساله چون
سقوط هواپیمای مسافربری هم– که در دنیا بکرات اتفاق می افتد حتی
71/11/ در کشورهاى صنعتی و پیشرفته – نم یگذشت. وی در تاریخ 20
درحین درس در مورد سقوط هواپیمای مسافربری در حوالی فرودگاه
متاسفانه بعد از گذشته 14 سال از انقلاب ما فقط » : مهرآباد چنین گفت
به صنعت اجاره ای رسیده ایم یعنی صنعت قبلی که مونتاژ بوده را رها
کرده ایم و به وضعیت اجاره ای چسبیده ایم و خلبانان خودمان ر ا فقط
برای سان دادن و تشریفات آماده کرده ایم و خلبانان و خدمه روسی، که
«! مسافرین مسلمان را به مشهد ببرند
این گونه سخن گفتن و تحلیل کردن خود دلایل مستقلی برای ساد هلوحی
سیاسی آقای منتظری به حساب می آیند اما از طرف دیگر نشانگر این
واقعیت هستد که وی – شبیه ایامی که سیدمهدی و باند وی دستگر
شده بودند – قادر به لحاظ کردن مصالح عمومی انقلاب نیست و صرفا بر
اساس تشخیص مصالح خود و بدون آن که جرایم و تخلفات دوستان و
هواداران خود را مدنظر قرار دهد، حالت اعتراض و انتقادی می گیرد و هر
مطلب بی ربط و بی پشتوانه را نیز صرفا از سر لجبازی و عناد با مسئولان،
مطرح م یکند.
71 آقای منتظری در آستانه چهاردهمین سالگرد /11/ در تاریخ 21
پیروزی انقلاب اسلامی، سخنانی را در درس خویش مطرح کرد که
سرمنشأ مسائل گوناگونی شده وی در این سخنرانی مطالبی را مطرح
کرد که اهم آن را می آوریم:
فردا روز 22 بهمن است و روزی است که انقلاب به پیروزی رسید و هر »
سال معمول است برای زنده نگهداشتن این روزه، راهپیمائی م یکنند،
١٥
راهپیمائی که خرجی ندارد، حالا با بعضی از خرج ها ما مخالفیم برای
این که گرفتاری هاى زیادی هست و پول ها اگر خرج آنها بشود بهتر
است اما راهپیمائی، هم خلاصه موجب عظمت اسلام و تقویت انقلاب
است و هم در ضمن آقایان ورزش هم کرده اند، پولی هم خرج نکرد هاند.
علی ایحال اقتضا م یکند که اعتقاد آقایان به انقلاب و به اصل انقلاب و
این که فراموش نشود این روز بزرگ، آقایان همه در راهپیمایی شرکت
بکنند و البته این را هم باید توجه داشته باشید مردم ما از انقلاب زده
نشده اند و لذا مردم در این رزوها مثل روز 22 بهمن یا روزی که برای
حمایت از فلسطین است که روز جمعه آخر ماه رمضان است ما م یبینیم
واقعا مردم ما با همه گرفتار یهایی که دارند، با همه نقَ هایی که م یزنند
اما همه هماهنگ در راهپیمائی های این روزها شرکت م یکنند، یعنی
مردم آنقدر رشد دارند که حیثیات و جهان را از هم جدا م یکنند و
بما بالعرض و ما بالذات را با هم قاطی نم یکنند ولو مردم از من طلبه
ناراحت باشند؛ از اشخاص ناراحت باشند، اما از انقلاب مردم زده نشد هاند.
این همه شهید داده اند مردم، فداکاری کرده اند برای انقلاب و چیزی
را که محصول خودشان و این همه خون برایش داده شده و این همه
نیرو مصرف شده، هیچ وقوت مردم ترکش نمی کنند و بنابراین بایستی
که مردم همه شرکت و اشخاص هم خلاصه ب یرودربایستی، راهپیمائی
مردم، حمایت مردم را به حساب حمایت از اصل نظام و انقلاب بگذارند
نه به عناوین حمایت از اشخاص. فرق است ما بین حمایت از شخص و
حمایت از اصل نظام و انقلاب و اهدف انقلاب و شما این معنا را بفهمانید
به مردم که ما واقعا به اصل انقلاب پشت نکرده ایم، هیچ کس پشت
نکرده، من طلبه هم به انقلاب پشت نکرد هام ... مَثَل من و مَثَل بعضی
دیگر، مَثَل آن دو نفر زنی است که سربچه باهم نزاع داشتند و آخر کار
حکم شد که بیائید بچه را نصف کنیم. اون که به حق بود و مادر بود،
او از حق خویش گذشت برای این که بچه تلف نشود. من حرف خیلی
دارم بزنم اما اگر حرف نمی زنم و ساکتم، نه از ترسم است نه از طمعم،
خدا شاهد است برای این است م یخواهم اصل اهدف انقلاب محفوظ
بماند و حتی المقدور مردم اصل انقلاب و نظام را حفظ بکنند. روی این
اصل است که من ساکت بودم و ساکت هستم و الا نه این که حرفی
نداشته باشم. اونوقت می بینیم حق کشی هایی می شود، خلاف واق عهایی
و بسیار کسانی ... که فتوای امام را ... جلوگیری میکردند ... حتی فتوای
امام را نم یگذاشتند بگویند، اینها خیلی هاشون حالا شدند حامی انقلاب
و تعبیر م یکنم فرصت طلبان، اینها حالا دارند خط میدهند به حافظ
انقلاب و بچ ههایی که مخلص انقلا بند خیلی شون، اینها باید تو زندان ها
باشند، به بهانه های مختلف براشون پرونده درست میکنند، خیلیشون
الان تو زندانند. مردم م یدانند که بچه های مخلص انقلاب تحت تعقیبند،
خیلی شون زندان م یروند ... آنوقت یک عده فرصت طلبانی که اصلا
هیچ با انقلاب جور نبودند، اسم امام را نمی شد پیششان بیاری، انقلاب
شما را مسخره م یکردند، اینها حال شدند حامی انقلاب برای این بچه ها
پرونده درست می کنند و تهدید م یکنند. من نسبت به بچ ههایی که
بی اطلاعند، خیلی شون بی اطلاعند که اینها تحریک م یکنند، ما را تحت
فشار می گذارند، دوستان ما را تحت فشار م یگذارند، من نسبت به این
بچه ها چون اطلاع ندارند، اما نسبت به اون گنده هایی که م یدانند قضایا
چه خبره، می دانند که مفتنین چه کارهایی کردند و مع ذلک ساکتند،
من اونهارو روز قیامت، پیش خداوند تبارک و تعالی به حسابشون خواهم
«... رسید. انشاءالله، حالا تو این دنیا کارشون ندارم
این سخنرانی آقای منتظری هم ابعاد اعتراضی وسیعی پیدا کرد و باز هم
اعتراض اصلی مردم به دخالت کردن وی در مسائل سیاسی و اظهار نظر
دو » علیه مسئولان کنونی بود. مضمون این سخنرانى به ویژه در مَثَل
هم به شدت مورد انتقاد بود چرا که آقای منتظری « مادر و یک فرزند
خود را با این تشبیه، رو به روی امام قرار داده بود و خود را نسبت به
انقلاب، دلسوزتر از امام معرفی می کرد چرا که فقط امام بود که تصمیم
به عزل وی گرفته بود و افرادی که اکنون در جایگاه رهبری یا مسئولان
درجه اول نظام قرار دارند در آن شرایط موضع تند حضرت امام علیه
منتظرى را تعدیل می کردند. در واقع آقای منتظری در این سخنرانی
براى دفاع از خود و عملکرد گذشته اش، امام را تحت تاثیر دیگران و حتی
به نوعی تحت تاثیر دورغ های وزارت اطلاعات و عوامل بیگانه قلمداد کرده
بود و همین امر باعث اعتراض مردم شد.
71 طلاب و روحانیون و مردم شرکت کننده در نماز جمعه /1/ درتاریخ 23
طوماری به طول 30 متر را امضاء کردند و از مقامات قضائی خواستار
برخورد با سخنران شدند. در همان روز عده ای نیز به سوی بیت آقای
منتظری رفتند و علیه وی و در دفاع از ولی فقیبه شعار دادند.
71 نیز جمعی از طلاب و روحانیون در درس فقه آقای /11/ در تاریخ 24
منتظری حاضر شدند و یکی از طلاب که به مدت 6 سال در درس های
وی شرک می کرد، علیه اظهارات آقای منتظری سخنرانى کرد. پس
این قاتل » از سخنراین طلبه مذکور، حاضران به طرح شعارهایی چون
،« این درس اهل نفاق، تعطیل باید گردد » یا « خمینی، اعدام باید گردد
پرداختند و خواستار تعطیل شدن جلسات درس آقای منتظری شدند.
در این جلسه، درگیری میان هواداران و مخالفان وی رخ داد که منجر به
دستگیری یکی از هواداران آقای منتظری به جرم چاقوکشی شد.
پس از وقوع این ماجراها، دادگاه ویژه روحانیت وارد صحنه شد و آقای
حسینیان دادستان ویژه روحانیت تهران با هماهنگی نیروی انتظامى،
سپاه، شهرداری و ... جلسه ای را در قم تشکیل داد تا درباره این مساله،
تصمیم گرفته شود. در این جلسه قرار شد که به چند مساله رسیدگی
شود:
اولا پیگیری شود که آیا اعلامیه ها علیه رهبری و مسئولان و در دفاع از
آقای منتظری در بیت و دفتر و خانه هاى اطراف – که در اختیار فرزند
(سعید منتظری) و داماد آیت الله منتظرى (هادی هاشمی) قرار داشت –
تهیه و تکثیر می شود یا خیر؟
ثانیا اسناد و مدارکی که از اسناد محرمانه و سری نظام بوده و در دوران
قائم مقامی رهبری در اختیار وی قرار می گرفت و ظاهرا راضی به تحویل
دادن آنها نمی شد به جای امنی منتقل گردد.
ثالثا خیابان کنار بیت و دفتر وی که به خاطر حفاظت از قائم مقام رهبری،
از گذشته مسدود شده بود بازگشایی و نرده ها و درهای فلزی آن برداشته
شود.
این بازرسی شبانه بر اساس اعترافات برخی از دستگیرشدگان صورت می
گرفت و به گزارش آقای حسینیان در ضمن آن از پنج خانه مربوط به بیت
آقای منتظری که برخی از آنها در اختیار سعید منتظری و هادی هاشمی
قرار داشت، چندین وانت بار از همان اطلاعی ههای ضدانقلابی کشف و
وسایل تکثیر آن اطلاعیه ها نیز توقیف شد و مامورات شهرداری هم موانع
خیابان جنب بیت آقای منتظری را برداشتند و اسناد مورد نظر به جای
امنی منتقل شدند.
این اقدام دادگاه ویژه روحانیت طبعا با اعتراض آقای منتظری مواجه شد
1372 ) بیانیه ای را علیه مسئولان نگاشت /2/ و وی مدتی بعد (در تاریخ 10
که در آن بیش از همه، از دادگاه ویژه روحانیت انتقاد شده بود. در این
بیانیه که حدود یک سال و نیم بعد به صورت گسترده انتشار یافت، آقای
منتظری باز هم اساس را بر مساله مرجعیت قرار داد و از حوزه مرجعیت به
صورت برجسته دفاع کرد. وی در بخشی از این بیانیه خود می گوید:
دشمن از ابتدای پیروزی سعی داشته هر یک از نیروهای اصیل انقلاب »
و من جمله روحانیت متعهد را به بهانه ای منزوی و یا ملکوک و یا دلسرد
نماید و با کمال تاسف مشاهده م یشود که به نام دفاع از انقلاب و نظام
اسلامی از چهر ههائی که در انقلاب موثر بود هاند بنحوی انتقام گرفته
می شود و این اعمال نوعا از ناحیه اشخاصی انجام می شود که نسبت به
١٦
مسائل انقلاب و گذشته های آن بی اطلاع و یا هنگام انقلاب نسبت به آن
بی تفاوت بوده اند. که تفصیل آن کتابی بزرگ می طلبد و آنچه که امروز
دشمنان بیشتر بدان عنایت دارند لطمه زدن به روحانیت متعهد و ترور
شخصیت های بارز روحانیت است و چون اکثر موارد اقدام شده در خفای
از انظار عموم ملت بوده است و بیان و استدلال به آن مستلزم اطلاع
قبلی از اصل قضایا است. لذا در این نامه مختصر خدمت ملت عزیزمان
بیشتر به موردی استدلال می شود که مربوط به خود این جانب است و
از نزدیک شاهد آن بوده ام و کم و بیش اخبار آن از طریق بعضی جرائد و
رادیوها پخش شده است... ذکر داستان بیت خود نه به منظور خودنمایی
و یا به عنوان استمداد است بلکه از باب مشت نمونه خروار گوشه هائی از
آن را یادآور می شوم تا نحوه برخوردهایی که با نیروهای مومن به اسلام
.« و انقلاب انجام می شود، برای افراد بی اطلاع روشن شود
وی سپس به نقد دادگاه ویژه روحانیت پرداخت و اولا آن را مخالف
قانون اساسی خواند. ثانیا عملکرد آن را منفی ارزیابی کرد. ثالثا آئین نامه
داخلی و مقررات آن را ناعادلانه دانست. البته آقای منتظری اذعان می
کند که در حیات حضرت امام و به دست ایشان این دادگاه تشکیل شد
و در همان زمان هم وی نظرات خود را در مخالفت با تشکیل این دادگاه
برای حضرت امام نوشته بود اما امام خمینی با این استدلال که دادگاه
های متعارف، قدرت برخورد با جرایم روحانیت را ندارد – به ویرژه اگر
آن روحانیون، صاحب نفوذ و قدرت باشند– پیشنهاد وی را نپذیرفتند و
بار دیگر دادگاه ویژه روحانیت را تاسیس کردند.
یکی از نکات بسیار منفی این بیانیه، صدور حکم قتل آقای حسینیان به
عنوان مسئول بازرسی بیت آقای منتظری از سوی وی بود. منتظری در
این باره، چنین می گوید:
در تحریر الوسیله مرحوم امام(ره) در تعریف محارب و حد آن مطالبی »
ذکر شده که ملخص آن چنین است: <محارب کسی است که در پناه
اسلحه مردم را بترساند و فساد برپا کند چه در بیابان و چه در دریا،
چه در شهر و چه در غیرشهر، چه در شب و چه در روز و شرط نیست
که مهاجم از اشرار و اهل ریبه باشد و حد محارب یا قتل است یا به دار
آویختن یا قطع یک دست و یک پا بر عکس یکدیگر. یعنی دست راست
و پای چپ، و یا تبعید و بهتر است اگر محارب مرتکب قتل شده او را
بکشند یا به دار آویزند و اگر اموال را به غارت برده دست و پای او را
، قطع کنند و اگر فقط سلب امنیت کرده تبعید شود. (تحریرالوسیله ج 2
ص 429 ) در شب 25 بهمن 1371 تهاجم شبانه ای به بیت این جانب
با محاصره منطقه ای در پناه نیروهای مسلح و بکارگیری بیش از هزار
نفر و ایجاد رعب و وحشت و سلب امنیت حتی از همسایگان انجام شد و
قفل ها و درب ها را شکستند و اموال زیادی را به غارت بردند. این عمل
وحشیانه مصداق کامل محاربه است. اگر یک دادگاه عادلانه و قانونی
تشکیل شود، عاملان این تهاجم غیرانسانی را محارب خواهند شناخت
«. که مجازات آنان حداقل قطع دست و پا است
پس از انتشار این بیانیه برخی از مسئولان خواستار برخورد قضایی با
آقای منتظری شدند چرا که وی در یک نظام اسلامی برای مسئولان
قضایی کشور که به وظیفه قانونی خود عمل کرد هاند، حکم قتل صادر
کرده بود اما با نظر برخی از بزرگان، برخورد قضایی با وی از دستور کار
خارج شد و در مقابل، بیانی ههایی افشاگرانه علیه آقای منتظری صادر
گردید.
71 ) وی نامه ای خطاب به آیت الله گلپایگانی /12/ در همین ایام ( 4
نگاشت و در آن خواستار موضعگیری قاطع ایشان در قبال طرح های
اصلاحی شورای مدیریت حوزه علمیه قم شد. وی در این نامه نوشت:
متاسفانه مشاهده می شود که مسیر حوزه علمیه قم به سمتی است که »
در آینده چیزی شبیه حوزه های دولتی اهل سنت خواهد شد که از خود
استقلال ندارند و حقوق بگیران حکومت ها هستند و بالاجبار ثناگوی
دولت ها و ابزاری در دست مراکز قدرت و ملعبه سیاست های حاکم
می باشند... و بالاخره اگر حضرتعالی اقدام نکنید و چاره ای نیندیشید
در آیند های نه چندان دور، حوزه علمیه قم، هویت معنوی و استقلال و
«. عظمت خود را از دست خواهد داد
واقعیت این است که آقای منتظری پس از عزل از قائم مقامی رهبری،
حکومت اسلامی را نیز در نسبت با مرجعیت مورد ارزیابی قرار م یدهد
و این خود منشأ برخوردهای غلط بسیاری شده است. وی در گذشته،
اصل را نظام اسلامی می دانست و دفاع از آن را مبنای ارزیابی عملکرد
مراجع و حوزه های علمیه می دانست و به همین دلیل با افتخار به امام
خمینی اعلام می کرد که از میان همه بیوت مراجع تقلید در قم، فقط
بیت من است که در دفاع از انقلاب اسلامی و رهبری آن سخن می گوید
بگذریم که البته در همان زمان هم این گونه نبوده است. اما اکنون که به
خواست حضرت امام از مسئولیت های سیاسی جامعه کنار گذاشته شده
است همه چیز را حفظ مرجعیت می داند و عملکرد نظام اسلامى نیز با
این امر می سنجد. در گذشته وقتی سیدصادق روحانى با قائم مقامی
آقای منتظری مخالفت کرد و دچار محدودیت هایی شد، آقای منتظری
کمترین واکنشی نشان نداد چرا که مواضع او را با انقلاب اسلامى محک
می زد اما اینک اگر جمهوری اسلامی در برابر سخنان تفرقه انگیز وی
واکنش نشان دهد، بلافاصله به عنوان مخالفت با مراجع عظام مورد حمله
قرار می گیرد. حال آن که آقای منتظری برای مستند کردن مخالفت
خودش با مسئولان انقلاب در زمینه برخورد با مراجع، صرفا به وضعیت
خودش اشاره می کند چون اگر بخواهد به سراغ وضعیت دیگر مراجعی
که دادگاه ویژه روحانیت با آنها برخورد داشته، برود ناچار است به دفاع
از کسانی بپردازد که رسما با امام و انقلاب مخالفت می کردند و الا او
خوب می دانست علما و مراجعی که در مجموع در راستای انقلاب و نظام
حرکت می کنند، مورد حمایت مسئولان هستند.
منتظرى؛ دورى از مراجع انقلابى و نزدیکى به علماى
سنتى
آقای منتظری از هنگام کناره گیری از قائم مقامی رهبری، به روحانیت
سنتی حوزه های علمیه نزدیک تر شد و از روحانیت انقلابی مدافع انقلاب
و رهبری فاصله گرفت و جالب آن که آقای آذری قمى هم چنین وضعیتی
پیدا کرد تا در کنار آقای منظری قرار گرفت.
مخالفت آقای منتظری با ایجاد اصلاحات ضروری در حوزه های علمیه –
که خواست حضرت امام بوده است – و تلاش وی برای برانگیختن علما و
مراجعی چون آیت الله گلپایگانی به مخالفت با طرح های اصلاحی شورای
مدیریت حوزه علمیه قم، در همین راستا قابل توجیه است. نوع برخورد
آقای منتظری با دادستان دادسرای ویژه روحانیت که مسئول بازرسی
بیت و دفتر وی بوده، نشانگر این مساله است که نظام اسلامی در چشم
او دارای آنچنان مشروعیتی نیست که مجاز به انجام چنین اموری باشد
لذا حکم مجازات علیه دادستان دادسرای ویژه روحانیت صادر می کند.
البته که اکثریت علما و مراجع تقلید و مدرسین و طلاب حوزه های علمیه
کشور، در مسیر ارزش های انقلاب گام بر می دارند ولی آقای منتظری با
حمله به چنین عالمان انقلابی و وارسته ای، سعی می کند حمایت آنان
از انقلاب اسلامی را به زیر سوال ببرد و آنا ن را حقوق بگیران حکومت و
ثناگویان دولت ها معرفی کند.
در فاصله سال 72 تا 75 آقای منتظری، جسته و گریخته درباره مسائل
سیاسى و عملکرد مسئولان اظهارنظر می کرد و موجب برانگیختن اعتراض
،76/8/ هایی می شد اما هیچکدام از آنها در حد سخنرانی وی در 23
واکنش نداشت.
در این فاصله بسیاری از علما و مراجع بزرگ مانند آیات عظام اراکی،
گلپایگانی، مرعشی نجفی، خویی، آقاهاشم آملی و ... از دنیا رفتند و نیاز
مردم به نسل جدیدی از نسل فقها و مراجع تقلید، احساس شد. خلاء
١٧
مراجع بزرگ از نسل فقهاء گذشته، به ویژه در سطح نیروهای سیاسی
انقلاب، باعث رویکردشان به مراجع جدید شد و در این میان، جمعی
نیز به آیت الله منتظری مراجعه کردند. از نظر سیاسی، عمدتا نیروهای
موسوم به چپ به سراغ آقای منتظری رفتند و طیف موسوم به راست
که خود را مدافع جدی ولی فقیه می دانست، تمایلی به تقلید از آقای
منتظری نشان نمی داد و حتی افرادی از این طیف، وی را عادل نمی
دانستند.
با گذشت زمان و با آغاز تحولات سیاسی مربوط به انتخابات مجلس
پنجم، برخی از جریان های سیاسی که در چندین سال گذشته چندان
فعال نبودند، پا به صحنه نهادند و گروه های سیاسی جدیدی نیز تاسیس
شدند. فضای سیاسی کشور با فعال شدن همه جریان های سیاسی به
عرصه رقابت جدی مبدل شد. در این دوران، فضای سیاسی کشور،
عمدتا حول محور چند گروه سیاسی درون نظام می گشت و چهره هایی
چون منتظری بر این فضا تاثیر نداشتند. البته درس و بحث و رسیدگی
به مسائل حوزوی از سوی وی پیگیری می شدند و گهگاهی نیز به سیاق
گذشته درباره مسائل سیاسی روز نیز اظهارنظرهایی صورت می گرفت.
در این دوران آیت الله منتظری به خاطر ملاحظاتی، کمتر به طرح مسائل
سیاسی می پرداخت و به همین دلیل در این ایام، شایعه ای بر سر زبان
ها افتاد که وی از انقلاب و سیاست توبه کرده و پشیمان شده است. در
پاسخ به این گونه مباحث، آقای منتظری، مطلبی را به صورت پرسش و
پاسخ منتشر کرد و در ضمن آن اعلام کرد که تاکنون به تکلیف شرعی
خود عمل کرده و عمل به تکلیف هم، پشیمانی و توبه ندارد.
واکنش منتظرى به اعلام مرجعیت آیت الله خامنه اى
توسط جامعه مدرسین
همانطور که گفته شد در این دوره مراجع بزرگوار حوزه علمیه قم، یکی
پس از دیگری رحلت فرمودند و مراجعه به مراجع زنده و جوانتر حوزه،
تکلیف مردم شد. البته یافتن مرجعی که اعلم باشد همیشه در این
دوره ها با دغدغه هایی همراه است و لذا از سوی افراد و مراکز علمی
و روحانی، چهره های فقهی و علمی متفاوت و متعددی به عنوان اعلم
به مردم معرفی می شوند. نیاز به این امر به ویژه پس از رحلت آیت
الله العظمی اراکی در حوزه های علیمه جدی تر شد. در نهایت نهادهای
جامعهروحانیت مبارز » و « جامعه مدرسین قم » اصل روحانیت مانند
نام مراجعی را ذکر کرده و رجوع به هر کدام از آنها را جایز « تهران
تلقی می کردند. یکی از فقهایی که نامش در لیست آن دو نهاد روحانی
آمده بود حضرت آیت الله خامنه ای بود و در مقابل نامی از آیت الله
منتظری در میان نبود. در همان زمان، این بحث مطرح شد که چرا
جامعه مدرسین تنها هفت فقیه و جامعه روحانیت مبارز تهران تنها سه
فقیه را مشخص کرده اند در حالی که مراجع زیادی در حوزه علمیه قم
هستند که مردم هم به آنها مراجعه کرد هاند؟ از سوی دیگر برخی نیز به
معرفی مقام معظم رهبری به عنوان مرجع تقلید در کنار مراجع دیگر
منتقد بودند و آن را یک کار صرفاً سیاسی تلقی می کردند در این میان
آقای منتظری و هواداران مرجعیت وی بیش از دیگران به این مسئله
اعتراض می کردند.
در حالی که این افراد گناه همه علما و مدرسین و روحانیون مدافع
مرجعیت مقام معظم رهبری را می خریدند و این تصمیم را به خاطر
ترس از گروه های فشار و طمع در حطام دنیا و جاه و مقام دنیوی
می دانستند و مقام علمی و فقهی آیت الله خامن های را از سرحقد و
حسد انکار می کردند، و علی رغم آن که بسیاری از علما و مدرسین بر
مرجعیت ایشان گواهی کرده بودند ولی مقام معظم رهبری به تشخیص
خودشان، اعلام کردند که با بودن مراجع بزرگوار مورد تایید فقها و
مدرسین حوزه، ایشان مرجعیت مردم مسلمان داخل کشور را نمی
پذیرند و فقط برای مردم خارج کشور به این دلیل که مفهوم مرجعیت
و انقلاب اسلامی در باورشان با یکدیگر پیوند جدی دارند، تن به این
مسئولیت می دهند.
منتظرى و دوم خرداد 76
فضاى سیاسى کشور پس از دوم خرداد 76 برخی از مخالفان نظام و
انقلاب را به طمع انداخت که در پس آرای 20 میلیونی مردم سنگر
بگیرند و آن را مخالفت با نظام یا رهبری جلوه دهند و آرا و دیدگاه های
خلاف اصول و ارزش های اسلام و انقلاب را به عنوان پیام دوم خرداد جلوه
دهند. زمینه تاثیرپذیری این گونه تبلیغات در ایام انتخابات به وسیله
طیف موسوم به راست مهیا شده بود چون تلاش جدی آنها استفاده از
وجهه رهبری برای کسب حمایت مردمی بود و همین امر در برخی اذهان
این توهم را ایجاد کرد که علی رغم حمایت رهبری از کاندیدایی خاص،
محمدخاتمی با 20 میلیون رای آورد و رئیس جمهور شد.
آقای منتظری از کسانی بود که دچار همین توهم و طمع شد به ویژه
وقتی مشاهده کرد برخی از وزرا و مسئولان هم از مقلدین وی به حساب
می آیند و در یک مورد، یکی از وزرای کابینه جدید هم به دیدن وی رفته
است. در همان زمان برخی از دلسوزان، هشدار داده بودند که ملاقات
مسئولان با آقای منتظری، امر را بر خودش متشبه می کند و باعث موضع
گیری غلط وی خواهد شد که متاسفانه این گونه هم شد.
76 آقای منتظری با یک چنین پشتوانه ذهنی غلط صورت /8/ سخنرانی 23
گرفت و با سخنان قبلی وی متفاوت بود؛ اول اینکه وی برای اولین بار
صلاحیت رهبری را به بهانه اعلم نبودن فقهی- زیر سئوال برد. دوم اینکه
با مرجعیت ایشان که به تایید چندین نهاد بزرگ روحانی رسیده بود،
مخالفت کرد و سوم این که رای مردم به سید محمد خاتمی را در ضدیت
با رهبری تفسیر نمود. چهارم اینکه بسیاری از مبانی فقهی خود را زیر
پا گذاشت و مسائلی چون ناظر بودن نه مجری بودن، اعلم بودن نه صرفاً
فقیه بودن را مطرح کرد. پنجم اینکه با فقیه منتخب خبرگان به مخالفت
برخاست و در اطلاعیه ای که پس از تعرض به دفتر و حسینیه خود منتشر
کرد، اعلام نمود که ممکن است شخص رهبر را فاقد صلاحیت بداند اما با
عنوا کلی ولایت فقیه مخالف نیست!
حصر 5 ساله منتظرى
76 آیت الله منتظرى که حاوى شدیدترین توهین ها و /8/ سخنرانى 23
تعرضات به جایگاه رفیع ولایت فقیه بود درحالى صورت مى گرفت که
وى خود بعنوان یکى از تئوریسین هاى اصلى اصل ولایت فقیه شناخته
مى شد که حالا در پى دورى از قدرت و انزواى سیاسى اینچنین بر این
اصل مترقى بیرحمانه مى تازد.
سخنرانى مذکور منتظرى که در 13 رجب سال 76 منعقد شد، فضاى
سیاسى کشور را تحت تاثیر خود قرار داده و مسئولان امنیتى را بیش از
بیش به این فکر فروبرد تا چاره اى براى این مشکل بیاندیشند.
با تصمیم شوراى عالى امنیت ملى رفت و آمد به منزل آقاى منتظرى
به خویشاوندان و علما محدود شد و وى عملا در حصر قرار گرفت. البته
این حصر بیشتر بدلیل ایجاد مانع براى رفت و آمد چهره هاى سیاسى و
برخى مسئولان دولتى یا نمایندگان مجلس به بیت آقاى منتظرى صورت
گرفت و محدودیتى براى سایر علما و خانواده و شاگردان وى بوجود
نمى آورد. تاجائى که آقاى منتظرى در تمام این دوران به کار علمى،
دیدار عمومى، سخنرانى، مصاحبه با خبرگزار ىهاى داخلى و خارجى و
رسانه هاى بیگانه مى پرداخت. در سهاى او به طور کاملاً آزادانه با حضور
شاگردانش برقرار بود و هواداران و مقلدانش از نجف آباد اتوبوس اتوبوس به
دیدار او م ىرفتند. در عیدهاى اسلامى مطابق رسم علما، جلوس م ىکرد و
سخنرانى مى کرد و مراسم م ىگرفت. تابستان ها به ویلاى اختصاصى خود
در روستاهاى خوش آب و هواى قم مى رفت و از همه آن چه که یک مرجع
تقلید بهره مند بود دسترسى داشت. دسترسى هاى رسانه اى او از جمله
سایت اینترنتى که امروزه مهم ترین ابزار رسانه اى به شمار م ىرود نیز به
١٨
طور فعالانه برقرار بود تا جائى که سایت اینترنتى وى یکى از فعال ترین
سای تهاى اینترنتى مراجع تقلید بود.
رفع حصر
همانگونه که گفته شد حصر آیت الله منتظرى بدلیل جلوگیرى از
شکل گیرى بستر تشنج و نزاع سیاسى که بواسطه اظهارات نسنجیده
و احساسى وى صورت مى گرفت، انجام شد. این حصر از سال 1376
تا 1381 به مدت 5 سال ادامه داشت تا اینکه بواسطه بیمارى آیت الله
منتظرى، با نظر مقام معظم رهبرى این حصر پایان یافت.
مرحوم حجت الاسلام مروى معاون اسبق قوه قضاییه، نکات جالبى
درباره ماجراى رفع حصر آیت الله منتظرى بیان کرده است که عینا
در ذیل مى آید:
...در این فرصت قصد دارم جریان رفع حصر آقاى منتظرى را خدمت
شما عزیزان گزارش دهم. این گزارش خدمت همه مراجع ارائه شد و اثر
مطلوبى بر جاى گذاشت.
نخستین نکته در این گزارش این است که 30 درصد این حصر از ناحیه
نظام بود و 70 درصد بقیه از سوى خود آقاى منتظرى بود. آنچه مد نظر
نظام بود صرفا محدود کردن رفت و آمد جمعیت ها و گروهها به بیت
ایشان بود و از نظر نظام، رفت و آمد علماء، بزرگان،بستگان و نزدیکان
مانعى نداشت و همچنین بیرون رفتن ایشان از منزل به قصد زیارت حرم
حضرت معصومه(س) سفر و زیارت مشهد مقدس بلامانع بود.
ایشان در خاوه قم، منزل و باغچه اى داشتند که تابستانها مى توانستد از
آن استفاده کنند در ابتداى حصر، دادگاه ویژه روحانیت به ایشان گفت
که در بسیارى از موراد، شما آزاد هستید ولى خود آقاى منتظرى گفت:
یا همه حصرها برداشته شود یا اینکه کاملا برقرار باشد.
لذا 70 درصد این حصر به خواست خود ایشان بود، زمانى پزشکان به
ایشان توصیه کردند که از منزل بیرون رفته و قدم بزنند، اما ایشان در
پاسخ گفته بود نمى گذارند از منزل بیرون بروم، مسئول حفاظت آنجا
حضور داشته و اعلام کرده بود که بیرون رفتن ایشان هیچ مانعى ندارد
و اینکه ما همواره همراه ایشان هستیم به این خاطر است که دشمنان
نظام مى توانند با کشتن ایشان به نظام، ضربه بزنند و چون جان ایشان
در خطر است و همچنین ایشان در زمان قائم مقام بودن محافظ داشته
و بدین کار عادت دارند، ما همواره در کنار ایشان خواهیم بود.
پروژه حصر آقاى منتظرى از ابتداى کار به شوراى عالى امنیت ملى
محول شده بود ولى در هرمقطع که تلاش مى شد حصر ایشان برداشته
شود، مقام معظم رهبرى روى خوش نشان مى دادند، به عنوان مثال
زمانى آیت الله امینى پیغام دادند که قصد داریم در جامعه مدرسین
راجع به حصر آقاى منتظرى بحث کنیم، حال مى خواهیم بدانیم آیا
مقام معظم رهبرى این کار را مى پسندید یا خیر، اگر ایشان نمى
خواهند کسى وارد این بحث شود، به ما اعلام نمایید که وارد بحثى
که مورد رضایت آقا نیست، وارد نشویم، مقام معظم رهبرى در پاسخ
فرمودند: این کار هیچ اشکالى ندارد و من از خدا مى خواهم که آقابان
بتوانند طرحى براى رفع حصر ارائه دهند.
هرچند مقام معظم رهبرى با جنبه عاطفى قوى خویش هیچ گاه نمى
توانست بپذیرد که این پیرمرد محصور باشد اما هیچگاه به شوراى امنیت
و « عواطف » ملى در این زمینه امر و نهى نکرده است؛ چرا که بحث
در این مقوله کاملا جدا از هم است؛ معظم له از اینکه ،« مصالح نظام »
شخصى با آن سوابق و در سن کهولت محصور باشد ناراحت هستند اما
از نقطه نظر مصالح عالیه انقلاب اجازه نمى دهد که مسایل احساسى بر
این قضیه سایه افکند.
پس از مطرح شدن قضیه حصر در جامعه مدرسین، آیت الله امینى
خدمت آقا رسیدند و مقام معظم رهبرى فرموند: من قصد ندارم در این
قضیه امر و نهى کنم که این حصر برداشته شود یا نشود چرا که بارى
برداشتن حصر از جایى که ممکن است کانون فتنه، مایه انحراف جوانان
و سبب امید بستن دشمن شود حجت شرعى لازم است تا بتوان در روز
قیامت بدان تمسک کرد. معظم له از آیت الله امینى که با آقاى منتظرى
سابقه رفاقت داشته اند، خواستند که بدون اعلام رسمى، مصاحبه یا ثبت
و ضبط شخصا نزد آقاى منتظرى رفته و شفاها از ایشان قول بگیرند که
پس از برداشته شدن حصر غیر از درس و بحث و کارهاى خودشان به
کارهاى ضد نظام دست نزنند.
رهبر معظم به کمترین کار در این زمینه بسنده کردند تا صرفا حجت
شرعى داشته باشند تا اگر خلاف آن صورت گرفت بتوانند قول آقاى
منتظرى را به ایشان گوشزد نمایند. اما زمانى که آیت الله امینى براى
اینکار به منزل آقاى منتظرى رفتند که ایشان آیت الله امینى را راه نداده
و گفتند یا دستور مى دهند حصر بداشته شود یا اینکه هیچکس حق
ندارد وارد شود.
مورد دیگرى که مقام معظم رهبرى عنایت ویژه نشان داند زمانى بود که
آقاى زاهدى درخواست کردند در یک ملاقات خصوصى و طولانى همراه با
آیت الله مومن خدمت آقا برسند و راجع به آقاى منتظرى صحبت کنند.
ظرف دو یا سه روز جلسه اى با حضور این دو بزرگوار و مقام معظم
رهبرى تشکیل شد و یک ساعت و چهل و پنج دقیقه به طول انجامید.
آقا دنبال حجت شرعى » پس از جلسه، این دو بزرگوار قانع شدند و گفتند
.« مى گردند
اوضاع به همین منوال بود تا اینکه یکى از وزرا که با بیت آقاى منتظرى
مرتبط است در هیات دولت گزارش داد که حال آقاى منتظرى خوب
نیست و ایشان به علت محصور بودن روزى 16 تا 17 ساعت مى خوابند
که براى فدر در این سن علامت خوبى نیست. در آن جلسه آقاى خاتمى
به وزیر بهداشت دستور داد یک تیم پزشکى به قم بفرستند تا گزارشى از
وضعیت جسمى ایشان تهیه کنند. معاون وزیر بهداشت که پزشک خوبى
است همراه یک تیم پزشکى به قم رفته و طى گزارش اعلام مى کنند
حصر آقاى منتظرى سبب شده است که ایشان دلمردگى و افسردگى پیدا
کند. زمانى که آقاى خاتمى در جلسه هفتگى خود با مقام معظم رهبرى
این قضیه را عنوان مى کنند که شوراى عالى امنیت ملى این قضیه را
پیگیرى کنند.
لازم به ذکر است که در این قضیه نامه آقاى طاهرى یا نامه نمایندگان
مجلس کوچکترین تاثیرى بر اراده الهى آقا نداشته اند و اصولا اینها
کوچکتر از آن هستند که بتوانند در برابر ایمان آقا ابراز وجود نمایند.
مقام معظم رهبرى همواره بر حسب تکلیف شرعى خویش عمل نموده و
به قضایایى که ممکن است در نظر برخى مهم باشد اعتنایى ندارند؛ یکى
از بزرگان به آقا گفته بود ممکن است دستور شما به کمسیون امنیت ملى
را معلول و متاثر از نامه آقاى طاهرى و نمایندگان مجلس بدانند در این
صورت آقاى طاهرى در چشم مردم بزرگ مى شود؛ لذا بهتر است کمى
صبر کنید تا آبها از آسیاب بیافتد. آقا در پاسخ فرمودند: من در برنامه ها
و موضع گیرى هاى خود اینگونه محاسبه نمى کنم و صرفا تابع تکلیف
شرعى خویش هستم و غیر از حجت شرعى چیزى برایم مهم نیست. من
تا دیروز حجت شرعى داشتم ولى امروز اینکه کار من به حساب زید و
عمرو گذاشته شود براى من حجت شرعى محسوب نمى شود لذا بنده با
توجه به بیمارى آقاى منتظرى نمى توانم ایشان را به این بهانه که ممکن
است آقاى طاهرى بزرگ شود، در حصر نگه دارم؛ چرا که در این صورت
در روز قیامت نمى توانم پاسخگو باشم.
البته تاکنون آقاى منتظرى امتحان خوبى نداده است؛ به عنوان مثال
شب قبل از حصر مستقیما با بى.بى.سى مصاحبه کرده است. البته چنین
وانمود کرده اند که قضیه اتفاقى بوده است؛ بدین ترتیب که ایشان تنها
در اتاق نشسته بودند که از رادیو بى.بى.سى به شماره خصوصى! ایشان
زنگ مى زنند و تعجب مى کنند که چطور خود آقاى منتظرى در همان
١٩
مصاحبه نظارت استصوابى را زیر سئوال مى برد.
با رادیو آمریکا مفصلا مصاحبه کرده و از اینکه « احمد » پس از آن هم
این رادیو در طى دوران حصر فریاد مظلومانه(؟!) ایشان را به جهان
رسانید تشکر مى نماید. در هر حال حضرت آقا فرمودند که اگر بیمارى
ایشان معلول حصر است حصر را برداشته و فکرى براى درمان ایشان
بنمایید. شوراى امنیت ملى نیز به بررسى کار پرداختند و تاکنون کار
والسلام علیکم و » به اینجا کشیده است. امیدوارم عاقبت امر خیر باشد
رحمه الله و برکاته
از پایان حصر تا درگذشت
همانطور که گفته شد؛ در سال 81 با عنایت رهبر معظم انقلاب و
مساعدت شوراى عالى امنیت ملى، موضوع حصر آیت الله منتظرى
برطرف شد و وى اجازه یافت آزادانه به انجام همه امور خود بپردازند.
دوران پس از حصر آیت الله منتظرى از این جهت قابل توجه است که
در این دوره وى آزادانه به بیان دیدگاه هاى خود پرداخته و به راحتى
با شخصیت ها و جریان هاى مختلف و همچنین رسانه هاى خارجى و
رادیوهاى بیگانه دیدار و گفت و گو مى کرد اما نکته مهم در این دوره،
عدم تاثیرگذارى وى بر فضاى سیاسى کشور و به قولى بى اعتنایى اقشار
مختلف مردم به مواضع و اظهارات تحریک آمیز وى بوده است.
نکته دیگرى که براى دوره پایانى عمر آیت الله منتظرى مى توان به آن
اشاره کرد، سوء استفاده جریان ها و چهره هاى سیاسى مطرود ملت و
نظام از ساده انگارى وى مى باشد.
آقاى منتظرى که هر ازگاهى اخبارى مبنى بر مبتلا شدن وى به بیمارى
فراموشى و همچنین عدم تمرکز فکرى و تحلیل و تقلیل قدرت حافظه
وى در فضاى رسانه اى کشور منتشر مى شد، گهگاه با انتشار برخى فتاوا
و یا اظهارنظرها و همچنین مصاحبه با رسانه هاى بیگانه و رادیوهایى که
در وابستگى آنها شکى وجود ندارد، بیش از بیش مردم و سیاسیون را بر
این امر مطمئن میساخت که هیچ امیدى به بازگشت و اصلاح نیست.
نکته دیگرى که در دوره پایانى عمر آیت الله، ذهن ها را به خود مشغول
کرده بود، تغییر موضع آشکار چهره ها و افرادى بود که در زمان امام
و بویژه در دوره تشدید اختلافات بنیانگذار انقلاب و آقاى منتظرى،
بیشترین حملات را به وى کرده تا جائى که برخى وى را قاتل امام
خواندند و برخى دیگر هم قصد داشتند تا بابولدوزر بیت وى را با خاک
یکسان کنند. این افراد که در زندگى سیاسى خود دچار عارضه افراط و
تفریط شده بودند، زمانى آنچنان بر منتظرى تاختند و خواستار محاکمه
وى شدند و زمانى هم که به جهت همین افراطى گرى ها از دامان
نظام طرد شدند، به دامان شیخ مطرود پناه بردند. چهره هایى همچون
اعضاى برجسته نهضت آزادى، روشنفکرمآبان تجدیدنظرطلب همچون
عبدالکریم سروش، اکبر گنجى، زیدابادى و چهره هاى سیاسى چون
حجاریان، احمد و هادى قابل، عبدالله نورى، کروبى، میرحسین موسوى،
محمدرضا خاتمى و...
دوره پس از حصر ایت الله منتظرى را حقیقتا مى توان دوره افول و
رسیدن وى به نقطه صفر دانست این حقیقت تاجائى پیش رفت که
حتى گروهک هاى ضد انقلاب و سلطنت طلب که هیچ جایگاهى در
بین مردم ندارند هم به این نتیجه رسیدند که از تنور بیت منتظرى نانى
برایشان گرم نمى شود.
فرجام عبرت آموز
سرانجام در روز 28 آذر 88 پرونده عمر پر فراز و نشیب آیت الله
حسینعلى منتظرى در سن 87 سالگى بسته شد. هرچند عده اى که در
سالهاى پایانى عمر منتظرى نتوانسته بودند آنچنان که مى خواهند از
وى سوءاستفاده کنند، قصد داشتند تا از جنازه وى بهره کافى را برده و
با توجه به حوادث پس از انتخابات سال جارى، یک شوک به جریان مرده
ضدانقلاب بدهند، ولى درایت و هوشیارى مردم و حتى مقلدان آیت الله
منتظرى این فرصت را از بدخواهاو گرفت.
زندگى پر فراز و نشیب آیت الله منتظرى آینه عبرت آموزى است براى
یکایک مردم ما و بویژه سیاسیون و نخبگان و خواص جامعه؛ ماجراى تلخ
آقاى منتظرى و اینکه انسانى با آن درجه از بار علمى و فقهى و کسى که
بود و امید امت و امام، به یکباره آنچنان فرو « حاصل عمر امام » زمانى
ریزد که بیتش خواستگاه منافقین و ضدانقلابها و سخنان و مواضعش نیز
بسترساز آشوب و التهاب شود.
درباره اینکه آقاى منتظرى که بود و چه کرد و بعد او چه خواهد شد؟
گفت و « تاکید » گفت هها و ناگفت هها بسیار است، که گفتن ىها را باید به
.« تشریح » ناگفته ها را به
صفحات تاریخ انقلاب و هزاران برگ سند تاریخى عبرت آموزى که
در آن سالهاى نف سگیر « عزل قائم مقام رهبرى » بازگوکننده ماجراى تلخ
است، حکایت درد و رنج پیرمرد زنده دلى را زنده مى کند که در برابر
از خدا طلب مرگ کرد؛ « حاصل عمرش » ساده انگارى و بى بصیرتى
بخوانید اوراق پربهاى تاریخ نه چندان دور جمهورى غریبمان را که میرفت
با نیرنگ عمروعاص ها و بى بصیرتى اشعرى ها به سرانجام تلخ حکومت
مظلوم على(ع) دچار شود...
پرداختن به گذشته آقاى منتظرى و ماجراى مهم عزل ایشان توسط امام
خمینى(ره)، از این جهت حائز اهمیت است که جریانى سیاسى، مرموزانه
و مزورانه قصد دارد با تحریف ظالمانه تاریخ، منکر همه وقایع تلخى شود
که بواسطه بى بصیرتى و ساده انگارى قائم مقام رهبرى، کام امام و امت را
تلخ کرد. ماجراى دردناکى که زنده یاد سیداحمد خمینى در نامه اى
یادتان هست در ملاقات » : به آقاى منتظرى از آن اینگونه یاد مى کند
آخر خود با امام، شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند. وقتی
بیشتر حرف های شما درست نبود، خدا » : بلند شدید بروید، امام فرمودند
امام تنها همین دو جمله را «. انشاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند
فرمودند. آیا از خود پرسیده اید که چه کردید که امام، مرگ خود را از
«... خدا خواسته است
حرف آخر
فرجام کار شیخ حسینعلى منتظرى مى توانست بهتر از اینها باشد؛ مى شد
سراسر ایران براى او سیاهپوش شود، مى شد همه چهره هاى سیاسى و
مذهبى از درگذشتش ابراز تاسف کنند، مى شد حوزه هاى علمیه سراسر
ایران یکپارچه عزادار شوند، مى شد امروز بى بى سى و رادیو فردا و رادیو
زمانه، مزورانه براى مرگ او سینه چاک نکنند... ولى افسوس!
افسوس و صدافسوس بر کسانى که پاى در راه ناصوابى گذارده اند که
پیشتر منتظرى و امثال منتظرى آنرا آزموده اند، راهى که مقصدى جز
انزوا و دورى از ملت ندارد.
والسلام

نقد نامه عبد الکریم سروش به حضرت آیت الله خامنه ای

خمار جاهلانه

 

نقد نامه عبدالکریم سروش به مقام معظم رهبری درباره ی رخدادهای پس از انتخابات

 

باسمه الحق

 

و قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطاناً نصیراً (اسرا/80)

 

همچو آیینه مشو محو جمال دگران

درجهان بال وپر خویش گشودن آموز

از دل ودیده فرو شوی خیال دگران

که پریدن نتوان با پر و بال دگران

اقبال لاهوری

سیاه نامه و پریشان گویی‌های آقای عبدالکریم سروش را که لبریز از خودگدازی و بیگانه نوازی است، با تأمل و تحمل خواندم. جوش غیرت و خروش حمیت نسبت به نظام و انقلاب و مردم، مرا بر آن داشت تا یاوه‌های بی‌پایه و مایۀ آن فیلسوف نمای مردم گریز و حقیقت ستیز را پاسخ دهم و فرازهایی را بی آن که رنگ و آهنگ حزبی و نیرنگ جناحی داشته باشد، به وفاداران امام (رض)، رهبر فرزانه و انقلاب گران‌مایه تقدیم کنم.

آقای سروش!

عروسی خوبان پایان یافت و داماد راستین به حجله درآمد. صندوق‌ها برخود بالیدند و فرشتگان در نور رقصیدند. تماشائیان در خرقه‌های مهر به نظاره ایستادند و آزادگان با دست‌های کشیده کف زدند. جهانیان با رخسارهایی گشاده و خندان، داماد را بدرقه کردند. چشم روزگار از شوق گریست و اشک شادی از سرایوان جمهوری گذشت. خدا خندید، ستاره‌ها خوش درخشیدند و فضیلت بیدار و بیدارتر شد.

آقای سروش! «چون دوست دشمن است شکایت کجا برم؟!»

و در یک کلام «شبلی تو چرا؟!»

آقای دکتر! عینک زرد بر چشمان زده‌ای و همه را یرقانی می‌نگری! یا نه شیشه‌ای کبود جلوی دیدگانت را گرفته و جهان را تاریک می‌نگری:

پیش چشمت داشتی شیشۀ  کبود          زان سبب عالم کبودت می‌نمود

و به گفته لسان الغیب:

 

       چشـم آلـوده نظر از رخ جانان دور است         بـر رخ او نــظـر از آیـنـۀ پـاک انـداز

      غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند          پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

 

پس شفاف باش و حرف  سهراب را از یاد مبر: «چشمها را باید شست؛ جور دیگر باید دید!»

در روزگار تجلی فضیلت و عدالت- در وطن- همه از تو شِکوه دارند و گلایه و نفرت

«که با من هر چه کرد آن آشنا کرد!»

چشمان و گوش‌های شما چندان از غرض و غرور و غفلت کور و کرند که امیدی به درک و دریافت حقیقت ندارند و «چون غرض آمد هنر پوشیده شد!»

شما گفتید خوش‌ترین خبر در عمرتان این بود که {چاووش} گفت: «حرمت نظام هتک شد.»

خیر، هتک هتاکان هیچ  لکه‌ای و گردی بر این ردای پاکیزه نمی‌نشاند.

از همیشۀ تاریخ تاکنون، ارباب و جریان باطل و ناصواب از هتک حرمت خوبان روزگار خرسند بوده، و از این بابت عربده‌ها کشیده‌اند. آزار و هتک پیامبر رحمت، شادی بوسفیان‌ها و بوجهل‌ها را در پی داشت. هتک و آزار جلال‌الدین حیدر کرار، شادمانی اشرار و پایکوبی معاویه و اصحاب هاویه را در پی آورد.

هتک و بی‌حرمتی به عاشورائیان در هلهله و شادی شمرآلودگان، رخ نمود و امروز هم چنین است. اکنون تو که از راهیان این دهلیز وحشت و ظلمت هستی، از این هتاکی‌ها شادمان باش! اما چقدر خیالاتی شده‌ای؟! و سر پرسودایت با این خمیازۀ خیال آلود در زیر برف جا خوش کرده‌است!

آقای سروش! خدا خواست تا دعای پابرهنگان و نماز و نیاز خونین دلان و آه سحرخیزان به گردون رسد و ملت سترگ ایران پیروز و سرفراز گردند.

خدا اراده کرد تا پس از قرن‌ها توفیق رفیق شود و در عرصۀ ایران زمین، شریعت و طریقت و حقیقت همخوان و همراه گردند و این چیزی نیست جز نذر و نیاز توده‌های زلال و دلداده و دست‌هایی که برای یاری آن ولی حق یعنی سید علی به آسمان بلند است و به گفته احمد عزیزی ( حفظه الله تعالی )

نمی‌گویم که در عالم  ولی نیست

 

ولی بالاتر از سیدعلی نیست

به  آن  سرو  سهی وان  قدوقامت

   

  سلام  الله  منی  تا  قیامت

پس یقین بدان که سینه‌های  سوزان ستم ستیزان و همت پاکبازان و غیرت رادمردان نمی‌گذارد تا چین و چروکی بر ردای پیامبرانه آن حکیم رهبر بنشیند.

آقای سروش!

«پری رو تاب مستوری ندارد

 

در اربندی سر از روزن  در آرد» 

حکایت جمهوری ولایی ماست. اینک خدای را سپاس گوییم که عزت و عظمت این جمهوری روزافزون بود، و پاکدامنی‌اش همۀ تردامنان را به خشم و شگفتی افکنده است. آری حضور پرظهور مردم و آراء چهل میلیونی اقشار فهیم، دشمن شناس، شهید داده و ولایتمدار با آن سازوکار سالم مردمی و قانونی چنان بدخواهان دین و دیار و ملت و دولت را سوزانده و خاکسترنشین نموده که هر گونه تأمل و تشخیص و تعادل را از آنان ربوده و به ناچار به یاوه‌گویی و بافتن  ترهات و انکار واقعیات و دست یازیدن به پندار تقلب رهنمون ساخته است. و این چیزی نیست جز اهتمام عالی این نسل کامکار و مهریار و دینمدار به نظام مردمسالاری دینی؛ همان حقیقتی که شما با دروغ و دغل کتمان و انکار کرده و حرف‌های سه دهۀ پیش رجوی و بنی‌صدر را تکرار می‌کنید. تمسک به دروغ تقلب، برخاسته از اندیشۀ دیکتاتوری و خوی استبدادی امثال شما و اشراف‌زادگان و انقلاب ستیزان و اسلام گریزان است که از سر خودپرستی و خود شیفتگی، چون قافیه را باخته‌اید، به جفنگ آمده‌اید و این گناهی است کثیف و نابخشودنی که ناجوانمردانه نسبت به مذهب و ملت روا داشته‌اید و فکر فرودستان و حقوق محرومان و آراء مستضعفان را متکبرانه تحقیر می‌کنید. حقا که دیگر کُمیت این انگ‌ها لنگ است و سرکرده‌های جریان منظور خود در محکمه و میزگرد و برزن و بازار به خود آمده و زبان به اقرار و گزارش واقعیت گشوده‌اند. به راستی که آن موج امید شما- به خاطر فقر فکری و مکر عملی موج سواران و نیز به سبب بیداری و بصیرت مردمان و همت طوفان غیرتان و شرزه شیران- فروکش کرده؛ چرا که نمی است در برابر یمی؛ و این یم خیزابه‌هایی پر خروش و بنیان کن دارد که هر صخره و ساحلی را می فرساید. حمایت‌های جانانۀ شما از یک جریان هم با کمترین اقبال- حتی کمتر از آراء باطله- و در حقیقت با ادبار و نفرت مردم رو به رو گردید. حال حکایت آب در هاون کوبیدن، گویاتر از این؟!:

برو این دام بر مرغ دگرنه

 

که عنقا را بلند است آشیانه

آقای سروش! ابیات زیر را که می‌شناسی؛ از علامه اقبال لاهوری است:

 

ای جوانان عجم جان من و جان شما

 

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما

میرسد مردی که زنجیرغلامان بشکند

دیده‌ام از روزن دیوار زندان شما

 

شما به مناسبت کنگرۀ اقبال در سال 64 در استقبال از غزل یاد شده، امام خمینی (رض) را مصداق آن بزرگمرد دانستی و با شور و اشتیاق چنین سرودی:

ای چراغ لاله در بزم عجم

 

فیلسوف رزم و سردار قلم

نازم آن چشمان که از حق سرمه یافت

 

پرده‌های حال و فردا را شکافت

روزگار ما و فرزندان  ما

 

دیده‌ای از روزن  زندان  ما

دیدی آن فرزانه مرد چیره دست

 

آن که زنجیر غلامان را شکست

آن براهیمی که با ضرب  کلیم

 

می‌شکافد فرق دیوان  را دونیم

اینک آن گُرد دلاور آمده است

 

اینک آن خورشید خاور آمده است

رستخیزی در عجم انداخته

 

افسر سلطان جم انداخته

آن که بانگش تا در این ایوان فتاد

 

لرزه‌ها بر آدمی خواران فتاد

جا دارد بپرسیم شمایی  که ثناگوی ولی فقیه ( امام خمینی ) و نظام مردمسالاری دینی (جمهوری اسلامی) بوده‌ای  و اقوال و احوالت، سکولاریزم (جداانگاری دین و دنیا) را ابطال می‌کرد و در آن نظام ضدسکولار مسؤولیت داشتی، اکنون چه شده است که درس‌ها و آموزه‌های لائیک و سکولاریزم را مشق می‌کنی و در یک سرسپردگی تام به آن آموزه‌ها، در برابر ولایت و فقاهت و حکومت دینی و نیز رویاروی با میراث آن گرد دلاور و خورشید خاور قداره بر قد بسته‌ای و تیغ به صید حرم کشیده‌ای؟! گویی سوگند خورده‌ای که در نفاق و بیداد و بی‌مروتی از بنی‌صدر و رجوی و ریگی کم نیاوری! دیروزت چه بود، امروزت چیست؟ یا دیروز هم دروغ می‌گفتی و اهل سالوس و ریا و سود و سودا بوده‌ای و یا امروز حرفهایت از سر خودخواهی و عقده و وابستگی و سرسپردگی است. در هر دو صورت، پریشان‌گویی، بی‌ثباتی، دورنگی و بی‌اعتدالی در گفتار و رفتار را نشان داده‌ای!

آقای سروش! خزنده به سمت انقلاب آمدی و خزنده برگشتی!

 

خاطره‌ای از رنگ و نیرنگ و دروغ بافی‌هایت این که در سال 1366 در کنفرانسی تحت عنوان «مبانی فلسفی  فاشیسم» در تالار ابن سینا دانشگاه تهران، شرکت جستیم. درست هنگامی که حضرت امام خمینی تز «ولایت مطلقۀ فقیه» را طرح کرده بود. و تو در آن کنفرانس که عنوانش را زیرکانه در آن ایام برگزیده بودی، ولایت مطلقۀ فقیه را در مقولۀ فاشیست گنجاندی!

شب در کوی دانشگاه  تهران با دوستان در این باره گفت‌وگو کردیم و همگی بیزار و دل نگران از مقصود و تحلیل شما پیرامون آن کنفرانس که «یکی بر سر شاخ و بن می‌برید!»، صبح که به انجمن حکمت و فلسفه آمدیم، برداشت و رنجش دوستان دانشجو را به شما گزارش کردیم و شما در برخوردی دروغ و تصنعی، فیلم انکار را بازی کردی و گفتی در نیمۀ دوم کنفرانس که هفتۀ آینده برگزار می‌شود به صاحبان چنین برداشتی نشان خواهم داد. نیز گفتی ما مسؤول حرف خودمانیم نه برداشت دیگران.

درست در قسمت دوم با عباراتی ادبی جا خالی دادی و ولایت فقیه را آرمان این ملت دانستی و خیانت به آن را خیانت به آرمان ملت. دانشجویی پرسید: حدود ولایت فقیه را بیان کن و شما گفتید: نه  در شأن معلومات بنده است و نه در شأن صلاحیت بنده! بهتر است به فلان کتاب از آیت الله مشکینی مراجعه کنید و ... در آن روز شادمان شدیم که آقای سروش به آموزه‌های امام وفادار است و تلقی ما از سخنان وی سنجیده و درست نبوده است. اما رفته رفته در سالهای بعد قسم حضرت عباس رنگ باخت و نه دم خروس که خود خروس چهره نمود و همه پی بردیم که مقصودتان همان بود که برداشت کرده بودیم.

 سال 66 تا سال 64 دو سال بیشتر نگذشته بود. در سال 64 بود که در شعری امام را ابراهیم و موسی و گرد دلاور، خورشید خاور، فرزانه مرد چیره دست، شکنندۀ زنجیر غلامان و ... خواندی و گم گشتۀ خویش را به رخ علامۀ اقبال کشیدی و دو سال بعد افکار و ایده‌‌های متعالی‌اش را با برچسب فاشیسم باطل خواندی و رها کردی! پس برخی خیال نکنند که تو رهبری امام خمینی را قبول داشتی و تنها با رهبر کنونی سرستیز داری. در تفکر لائیک شما هیچ رهبر دینی و هیچ پیشوای آیینی آسمانی جایگاهی ندارند. این است که هواداران چون تویی نمی‌توانند حامل فرهنگ و باورهای سیدجمال، مدرس، اقبال، شریعتی، آل احمد و فراتر از همه امام خمینی(ره) باشند. آموزه‌های آنان با آموزه‌های شما هرگز سرسازگاری ندارند. از این رو در اندیشۀ ناصواب شما (=لائیک) هر نظام دینی محکوم بوده و استبداد دینی تلقی می‌شود. در اندیشۀ لائیکی شما که اکنون با تلطیف بسیار نام «حکومت فرادینی» بر آن نهاده‌ای، جلوه‌های اجتماعی دین، انقلاب اسلامی، جهاد و شهادت، حماسه و دلیری، خیزش سرخ و حق‌خواهانه و مقوله‌هایی از این دست هیچ موضوعیت و حقانیتی ندارند

 

آقای دکتر! می‌دانم که  روزگار دشوار و غمباری را سپری می‌کنی و در کنج غربت غربی و زیرسایۀ شیطان بزرگ عقده‌های متراکم خویش را می‌ترکانی! نه خطا که خیانت کرده‌ای! خیانتی بنیان کن! تدبیر این خطا و خیانت را ما بیش از بیست سال پیش به شما نمایاندیم؛ اما تاک غفلت و تریاک نخوت، دیدۀ بصیرت را از شما ستانده و نقش حکمت را از ذهن و ضمیرتان سترده  بود.

آقای دکتر! تو در گفتار و نوشتارهایت ولایت علی بن ابی‌طالب را انکار کردی و اذعان داشتی که ولایت با نبوت ختم شد و پس از رسول الله (ص) هیچ کس ولی الله نیست. همچنین قرآن را نه کلام الله که کلام محمد (ص) پنداشتی و تهمت لغزش بر او بستی و هر خبط و خطا و پنداری را در زرورق فلسفه و کلام جدید پیچاندی و به نسل نوپدید دادی! زیارت عاشورا را مایۀ خونریزی و خشونت دانستی و نیز گفتی اگر پیامبر بیشتر عمر می‌کرد، حجم قرآن فزون‌تر می‌شد و از این رو به گفتۀ استاد بهاءالدین خرمشاهی از «قرآن ستیزان» شدی و این کتاب آسمانی را همگون با یادداشت‌های روزمره پنداشتی و در آثار و سیاه مشق‌های خود، تناقض و پریشان گویی را به اوج رساندی و اکنون در کسوت دیو، لاف سلیمانی می‌زنی:

 

خرقه پوشی من ازغایت دین داری نیست

 

جامه‌ای برسرصدعیب نهان می‌پوشم

اما بدان که:

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش

 

که به تلبیس و حیل دیوسلیمان نشود

آقای دکتر سروش! تفکر عتیقۀ شما آمیزه‌ای از اشعری گری، پوپریسم و شکاکیت هیوم است و در دو دهۀ اخیر، سعی بر آن داشتی تا کلام مسیحیت را با نام کلام جدید به کام جوانان عطشناک و اندیشناک بریزی! بر آن بوده‌ای تا تاریخ و فرهنگ تشیع و عالمان شیعی را با تاریخ مسیحیت کاتولیک و پاپ و کشیشان کلیسا همسان ببینی و با این همسان انگاری، ادا و اطوار لوتر را بنمایانی و کلیسا گریزی و پاپ ستیزی را مغتنم بشماری! اما زهی سراب و زهی گمان ناصواب! که به گفتۀ آل احمد «قلمرو تشیع جای لوتر بازی نیست!» روحانیان و فقیهان شیعی هم پیشاهنگ دانایی‌اند و هم پیشگام پارسایی؛ هم علمدار دین‌اند و هم پرچمدار دانش؛ و چون شکافی در این میان (دین و دانش) پدیدار نیست، لوتر بازی و سکولارسازی هم پدیدار و پایدار نخواهد بود.

 

  تأثیر از هیوم و تقلید از لوتر و پایبندی به پوپر اندیشه و آیینت را چنان آلوده کرده است که با دست و پایی بسته به سمت «جامعۀ باز» رفته‌ای و اتوپیا و آرمانشهرت کشورهای آمریکای شمالی و اروپای غربی و در رأس آنان آمریکای جهان گداز و نیرنگ باز است. همان اقالیمی که سالها با آنها ساخته و ارزش‌های دین و دیار باخته، و لنگ و لنگر انداخته‌ای! جایی که روزگارت با غارت غیرت و حراج حمیت می‌گذرد. غافل از این حقیقت که:

آشنایان ره عشق گرم خون بخورند

 

ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم

و آنک تویی که در سرزمین بیگانه به لاف گزاف خشونت ستیزی و انقلاب گریزی به انقلاب باز پوپری و مخملی دل بسته‌ای و از ابرار و اولیاء و اصالت‌ها گسسته‌ای

از این رو سال‌هاست که از سر کینه توزی و شیطنت، شراره‌های خشم خویش را نسبت به این نظام مطهر و موجه به کار بسته‌ای! و سر بر آستان دولت و کشوری می‌سایی که دست تا بازو از خون شهیدان عراق، ایران و افغان و ... رنگین شده و سطر به سطر سخنان و نوشته‌هایت برای خوش رقصی و نوکری آنان و صهیونیست‌های سفاک رقم می‌خورد! و گرنه صلۀ سوروس به سروش چه توجیهی دارد؟!

حال این سفله پروری، نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود است یا سیرۀ رهبر شاعر، فرزانه و هنرپرداز ما با هنرمندان و شاعران آزاده و انقلابی که زنده کردن سیرۀ امامان شیعه (ع) در رشد و پرورش امثال فرزدق، دعبل خزاعی، کُمیت اسدی، ابن رومی و سید حمیری است؟!

آقای سروش! این حقیقت را بپذیر که در پریشان نامۀ خویش به رهبر فرزانه و فرازمند انقلاب، نه استدلالی هست و نه استنادی؛ نه برهانی و نه عرفانی! هر چه می‌نگری فقر معنی و محتوا است! هر چه می‌بینی عقده گشایی، سیه دلی و سبکسری است. نوشتار شما به یک فحش‌نامۀ ادبی می‌ماند نه یک مکتوب منطقی  یا نامۀ ارشادی و یا انتقادی! و این تکاپوها و تکاوری‌ها نه طرفی می‌بندد و نه گره فروبسته‌ای می‌گشاید! جز این که طبع بیمارت را ارضاء می‌کنی و عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری:

جای آن است که خون موج زند در دل لعل

 

زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

 آقای سروش! به راستی تو با چه حقی با این ادبیات گستاخانه و لجن آلود و پر از دروغ و دغل دربارۀ پیشوای فرزانه و گرانمایه، رهبر شورمند و فرازمند، جان باز و مردم نواز یعنی حضرت آیت الحق سید علی خامنه‌ای- امید و محبوب مستضعفان و شیعیان جهان- سخن می‌گویی؟!

 چرا «دفتر معرفت را به آتش مخاصمت» می‌سوزانی؟! چرا به قول مولانا می‌خواهی با «پف» خویش، خورشید درخشان را خاموش کنی؟! چرا قداست و حرمت اخلاق و ادب را فرونهاده و عرصۀ «دانش و ارزش» را با «ایدئولوژی شیطانی» آلوده‌ای و دین و آیین «فربه تر از ایدئولوژی» را فراموش و «اوصاف پارسایان» را وارونه و خط خطی کرده، بر همۀ «صراط‌های مستقیم» خط بطلان کشیده‌ای؛ میان «مدیریت و مدارا» فراق افکنده، «درک عزیزانه از دین» را به درَک سپرده و «قمار عاشقانه» را به خمار جاهلانه بدل کرده و «حکمت و معیشت» را با «نهاد ناآرام جهان» ناساز نموده، قبض و بسط اوهام و امیال خویش را بر «قبص و بسط شریعت» و شریعت مداران تحمیل می‌کنی؟!

 

در کدام مکتب عرفانی و اخلاقی و کدام شاخه و نحلۀ دینی در سراسر جهان به رهبری که زجر زنجیر دیده و زهر زندان چشیده و تب تبعید کشیده این گونه آزادانه و بی‌شرمانه پرده دری کرده و هجمه می‌آورند؟ گویی از آزادی همین یک درس- هتک آزادگی- را آموخته و اندوخته‌ای!

امروز این آسمان مرد حکیم و صاحبدل از چنان شکوه و شوکت خدایی و خلقی برخوردار است که با ذکر نامش سلام و صلوات خیل مشتاقان و مؤمنان در فضا می‌پیچد و دعا و درود دانایان و دردمندان شب زنده‌دار در اجتماعات آیینی، رمضان، محرم، حج و روضه و خطابه و ...  ضرباهنگ دل و دیده و ذکر و فکر آنان است.

پس هوای پابوس و هراس کابوس هر دو ارزانی شماست!

آقای سروش! اگر می‌دانستیم  که حاصل آموزه‌های فصوص و فتوحات «ابن عربی»،    حکمه الاشراق «سهروردی»، مثنوی معنوی «مولوی» و اسفار «صدرای شیرازی»، ستیز با صراط حکیم ابر مرد خمینی بت شکن و گریز از دریای خروشان مردم به قصد حاکمیت لائیک است، اگر می‌دانستیم که دستاورد شفای بوعلی، بیماری گریز از علی و ستیز با سیدعلی و نیز کتمان و تحقیر عظمت مردم و توده‌های پابرهنه و تخفیف درخشندگی خلق در نمایش بشکوه و حماسۀ ملی چون انتخابات است، خامی و خمودگی و بی‌خیالی را بر همۀ آن آثار گران مقدار و حکیمان و عارفان نامدار ترجیح می‌دادم و عطایشان را به لقایشان و ارمغانشان را به پیرمغانشان می‌بخشیدم. حقا که رهاوردت از فتوحات، حتوفات و از دیوان شمس، دیوان ظلمت و از اسفار صدرالدین، افسار خصم‌الدین بود.

 

 آقای سروش! سفر سوم اسفار (سیرمن الحق الی الخلق) را دریاب و به راه مردم که همان دریای مواج انقلاب اسلامی است برگرد که رخت و تخت و بختش طراوتی روزافزون دارد.

آقای دکتر! شما بر خلاف ادعاهای پر از پیرایه و ریای همیشگی‌تان که دیری است گوش افلاک را کر کرده، چندان هم اهل نقد و انصاف نیستی. همواره هر اندیشۀ مخالف را بر نتابیدی و با تندی و درشتگویی و خشونت نرم‌افزاری، دشنۀ دشمنانه از میان برکشیدی و با نیش و کینه و کنایه از کوره به در رفتی و یکسره بریدی و دریدی و دوختی و تاختی و انداختی.

جملات زیر را که به یاد داری:

«من برای آقای جعفری متأسفم، البته بنده ایشان را یک فرد عادی می‌دانم؛ هم از نظر علمی و هم از نظر سیاسی و معتقدم که جامعۀ علمی ما که به نقد آثار ایشان نپرداخت متضرر شد. و به همین سبب من اظهار نظرهای آقای جعفری را در هیچ یک از مسائل جدی نمی‌گیرم.[1]»

این فرازی از سخنان شما در ایام برگزاری نکوداشت علامه محمد تقی جعفری (آذرماه 1376) است که از سر خشم و خیره سری بیان کردی و یکی از افتخارات سترگ ایران و اسلام را با هوچی‌گری نرم- بی‌شرم و آزرم- آزردی و بیش از پیش درونمایۀ بی‌پایۀ خود را برون انداختی و رو کردی!

 

یکدم نگاه کن که چه بر باد میدهی                چندین هزارامیدبنی ادم است این

نسبت فاشیستی دادن به اندیشمند و اندیشه‌ای که با کیش لیبرالی و لائیکی شما هم سو نباشد، سنّت دیرینۀ شما بوده و هست[1].

همچنین است برآشفتگی شما در برابر فقیهی جوان و فلسفه‌دانی پرتوان (=آیت الله دکتر صادق لاریجانی) که در سال 1366، تئوری «قبض و بسط»، تان را با عقلانیت فلسفی و اشراف علمی به چالش منطقی کشاند. در آن روزگار وقتی که وی در یک رویارویی مطبوعاتی و نوشتاری همۀ رشته‌های شما را پنبه کرد، فقط در نشست‌های خصوصی نقد او را قوی‌ترین خواندی و گرنه آشکارا نه تنها اقرار به حق ننمودی که رقم مغلطه بر دفتر دانش کشیدی و سرّ حق بر ورق شعبده ملحق کردی و نشان دادی اغراض سیاسی و اهداف ایدئولوژیک و لجاجت‌های جنبی و حاشیه‌ای و نیز باورهای کژ و دروغ، دیدگانتان را بی‌فروغ ساخته است[1]:

 

کرده‌ای تأویل حرف بکر را

 

خویش را تأویل کن نی ذکر را

 

که ارباب معرفت یعنی آنانی که سال‌ها با شما در مباحث فلسفی و کلامی حشر و نشر داشته‌اند، به همین سبب بسیار خودخواه و نقدناپذیرتان بدانند. طبیعی است که چنین شخصیتی، یعنی کسی که روزگاری نظریه‌پرداز نظام دینی بوده و در مطبوعات و رادیو و تلویزیون این حاکمیت نرد عشق می‌باخته، چنان واداده و بخت برگشته شود که در چرخشی کامل بر پرگار اندیشه و رسانه‌های استکباری، آسمان و ریسمان ببافد تا این نظام خدامدار و مردم سالار را استبدادی بخواند.

 

آقای سروش! دیگر پتۀ  شما روی آب و بختتان به خواب رفته. مشتتان برای مردم باز و شمارش معکوستان برای رسوایی آغاز گشته است موج امیدتان به صخره خورده و ره به سُخره سپرده، تا در اقیانوس عمیق و بی‌کرانۀ انقلاب امام خمینی و رهروانش محو گردد. اشارت‌های دروغینتان به داستان‌های ساختگی «ترانه موسوی»، «محسن ایمانی»، «احمد نجاتی»، «عاطفۀ امام»، «سعیدۀ پورآقایی» و ... با بشارت‌های راستین فرزندان ملت و مذهب به رسوایی کشیده و تیرتان به سنگ خورده و نامتان به ننگ. ننگ همنوایی با رسانه‌های آمریکایی، صهیونیستی، تروریستی، لائیکی و ...

مرید طاعت بیگانگان مشو حافظ

 

ولی معاشر رندان پارسا می‌باش

دروغ و شایعۀ مرگ ترانه موسوی، ترانۀ مرگ دروغ پردازان و شایعه‌سازانی چون شماست.

دیگر حنایتان برای گزافه‌گویی‌های تقلب بی‌رنگ و با اقرار علمداران آن موج بی‌آهنگ شده؛ چشم فتنه به در و روزگار فتان و فتانه به سر آمده است. اینک بشنو صدای خندۀ خدا و شیون شیطان را؛ ببین طغیان کرامت بر علیه طاغوت کبر و لئامت و بدان که بهار بی‌پاییز انقلاب ما هماره سبز و بالنده و پاینده خواهد ماند و نام نامی خمینی و خامنه‌ای با سلام و صلوات خلایق لایق تا همیشه پرطنین و پرطراوت است.

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست 

 

احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود

 

با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

پس ، این هم نیز بگذرد :

 

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت

 

هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن

 

تأثیر اختران شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرونشست

 

گرد سم خران شما نیز بگذرد

و ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت و الیه اُنیب

والسلام؛ دکتر سالاری

مهرماه 1388

 

آقای دکتر سالاری در جواب شعر زیبای احمد عزیزی باید گفت

نمیگویم که در عالم ولی نیست

ولی بالاتر از سید علی نیست

بهشت  ارزانی  خوبان  عالم

بهشت من به جز سید علی نیست

زیبا سخنان حضرت حجت ( عج)

1- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : الَّذی یَجِبُ عَلَیْکُمْ وَ لَکُمْ أنْ تَقُولُوا: إنّا قُدْوَةٌ وَ أئِمَّةٌ وَ خُلَفاءُ اللهِ فی أرْضِهِ، وَ اُمَناؤُهُ عَلی خَلْقِهِ، وَ حُجَجُهُ فی بِلادِهِ، نَعْرِفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ، وَ نَعْرِفُ تَأْویلَ الْکِتابِ وَ فَصْلَ الْخِطابِ.

«تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 16»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که معتقد باشید بر این که ما اهل بیت رسالت، محور و اساس امور، پیشوایان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم. همچنین ما امین خداوند بر بندگانش و حجّت او در جامعه می باشیم، حلال و حرام را می شناسیم، تأویل و تفسیر آیات قرآن را عارف و آشنا هستیم.




2- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : أنَا خاتَمُ الاَْوْصِیاءِ، بی یَدْفَعُ الْبَلاءُ عَنْ أهْلی وَ شیعَتی.

«دعوات راوندی، ص 207، ح 563»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: من آخرین وصیّ پیغمبر خدا هستم به وسیله من بلاها و فتنه ها از آشنایان و شیعیانم دفع و برطرف خواهد شد.




3- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : أمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها إلی رُواةِ حَدیثِنا (أحادیثِنا)، فَإنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَ أنَا حُجَّةُ اللهِ عَلَیْکُمْ.

«بحارالأنوار، ج 2، ص 90»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: جهت حلّ مشکلات در حوادث - امور سیاسی، عبادی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، اجتماعی و ... - به راویان حدیث و فقهاء مراجعه کنید که آن ها در زمان غیبت خلیفه و حجّت من بر شما هستند و من حجّت خداوند بر آن ها می باشم.




4- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : الحَقُّ مَعَنا، فَلَنْ یُوحِشَنا مَنْ قَعَدَعَنّا، وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا، وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعِنا.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 178»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: حقانیّت و واقعیّت با ما اهل بیت رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم می باشد و کناره گیری عدّه ای، از ما هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد، چرا که ما دست پروره های نیکوی پروردگار می باشیم; و دیگر مخلوقین خداوند، دست پرورده های ما خواهند بود.




5- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : إنَّ الْجَنَّةَ لا حَمْلَ فیها لِلنِّساءِ وَ لا وِلادَةَ، فَإذَا اشْتَهی مُؤْمِنٌ وَلَداً خَلَقَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَیرِ حَمْل وَ لا وِلادَة عَلَی الصُّورَةِ الَّتی یُریدُ کَما خَلَقَ آدَمَ - علیه السلام - عِبْرَةً.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 163»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: همانا بهشت جایگاهی است که در آن آبستن شدن و زایمان برای زنان نخواهد بود، پس هرگاه مؤمنی آرزوی فرزند نماید، خداوند متعال بدون جریان حمل و زایمان، فرزند دلخواهش را به او می دهد همان طوری که حضرت آدم - علیه السلام - را آفرید.




6- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : لا یُنازِعُنا مَوْضِعَهُ إلاّ ظالِمٌ آثِمٌ، وَ لا یَدَّعیهِ إلاّ جاحِدٌ کافِرٌ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 179»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: کسی با ما، در رابطه با مقام ولایت و امامت مشاجره و منازعه نمی کند مگر آن که ستمگر و معصیت کار باشد، همچنین کسی مدّعی ولایت و خلافت نمی شود مگر کسی که منکر و کافر باشد.




7- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : إنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فینا، لا یَقُولُ ذلِکَ سِوانا إلاّ کَذّابٌ مُفْتَر، وَ لا یَدَّعیهِ غَیْرُنا إلاّ ضالٌّ غَوی.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 191»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: حقیقت - در همه موارد و امور - با ما و در بین ما اهل بیت عصمت و طهارت خواهد بود و چنین سخنی را هر فردی غیر از ما بگوید دروغ گو و مفتری می باشد; و کسی غیر از ما آن را ادّعا نمی کند مگر آن که گمراه باشد.




8- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : أبَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْحَقِّ إلاّ إتْماماً وَ لِلْباطِلِ إلاّ زَهُوقاً.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 193»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: همانا خداوند متعال، إباء و امتناع دارد نسبت به حقّ مگر آن که به إتمام و کمال برسد و باطل، نابود و مضمحل گردد.




9- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : إنَّهُ لَمْ یَکُنْ لاِحَد مِنْ آبائی إلاّ وَ قَدْ وَقَعَتْ فی عُنُقِه بَیْعَةٌ لِطاغُوتِ زَمانِهِ، و إنّی أخْرُجُ حینَ أخْرُجُ وَ لا بَیْعَةَ لاِحَد مِنَ الطَّواغیتِ فی عُنُقی.

«بحارالأنوار، ج 56، ص 181»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: همانا پدران من (ائمّه و اوصیاء علیهم السّلام)، بیعت حاکم و طاغوت زمانشان، بر ذمّه آن ها بود; ولی من در هنگامی ظهور و خروج نمایم که هیچ طاغوتی بر من منّت و بیعتی نخواهد داشت.




10- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : أنَا الَّذی أخْرُجُ بِهذَا السَیْفِ فَأمْلاَ الاَْرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.

«بحارالانوار، ج 53، ص 179»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: من آن کسی هستم که در آخر زمان با این شمشیر - ذوالفقار - ظهور و خروج می کنم و زمین را پر از عدل و داد می نمایم همان گونه که پر از ظلم و جور شده است.




11- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : اِتَّقُوا اللهُ وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّوا الاْمْرَ إلَیْنا، فَعَلَیْنا الاْصْدارُ کَما کانَ مِنَّا الاْیراُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّیَ عَنْکُمْ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 191»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: از خدا بترسید و تسلیم ما باشید، و امور خود را به ما واگذار کنید، چون وظیفه ما است که شما را بی نیاز و سیراب نمائیم همان طوری که ورود شما بر چشمه معرفت به وسیله ما می باشد; و سعی نمائید به دنبال کشف آنچه از شما پنهان شده است نباشید.




12- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : أمّا أمْوالُکُمْ فَلا نَقْبَلُها إلاّ لِتُطَهِّرُوا، فَمَنْ شاءَ فَلْیَصِلْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْیَقْطَعْ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 180»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: اموال - خمس و زکوت - شما را جهت تطهیر و تزکیه زندگی و ثروتتان می پذیریم، پس هر که مایل بود بپردازد، و هر که مایل نبود نپردازد.




13- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : إنّا نُحیطُ عِلْماً بِأنْبائِکُمْ، وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْیءٌ مِنْ أخْبارِکُمْ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 175»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: ما بر تمامی احوال و اخبار شما آگاه و آشنائیم و چیزی از شما نزد ما پنهان نیست.




14- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : مَنْ کانَتْ لَهُ إلَی اللهِ حاجَةٌ فَلْیَغْتَسِلْ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ بَعْدَ نِصْفِ اللَّیْلِ وَ یَأْتِ مُصَلاّهُ.

«مستدرک الوسائل، ج 2، ص 517»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: هر که خواسته ای و حاجتی از پیشگاه خداوند متعال دارد بعد از نیمه شب جمعه غسل کند و جهت مناجات و راز و نیاز با خداوند، در جایگاه نمازش قرار گیرد.




15- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : یَابْنَ الْمَهْزِیارِ! لَوْلاَ اسْتِغْفارُ بَعْضِکُمْ لِبَعْض، لَهَلَکَ مَنْ عَلَیْها، إلاّ خَواصَّ الشّیعَةِ الَّتی تَشْبَهُ أقْوالُهُمْ أفْعالَهُمْ.

«مستدرک الوسائل، ج 5، ص 247»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: اگر طلب مغفرت و آمرزش بعضی شماها برای همدیگر نبود، هرکس روی زمین بود هلاک می گردید، مگر آن شیعیان خاصّی که گفتارشان با کردارشان یکی است.




16- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : وَأمّا قَوْلُ مَنْ قالَ: إنَّ الْحُسَیْنَ - علیه السلام - لَمْ یَمُتْ فَکُفْرٌ وَ تَکْذیبٌ وَ ضَلالٌ.

«وسائل الشّیعة، ج 28، ص 351»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: و امّا کسانی که معتقد باشند حسین - علیه السلام - زنده است و وفات نکرده، کفر و تکذیب و گمراهی است.




17- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : مِنْ فَضْلِهِ، أنَّ الرَّجُلَ یَنْسَی التَّسْبیحَ وَ یُدیرُا السَّبْحَةَ، فَیُکْتَبُ لَهُ التَّسْبیحُ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 165»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: از فضائل تربت حضرت سیّدالشّهداء - علیه السلام - آن است که چنانچه تسبیح تربت حضرت در دست گرفته شود ثواب تسبیح و ذکر را دارد، گرچه دعائی هم خوانده نشود.




18- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : فیمَنْ أفْطَرَ یَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضان مُتَعَمِّداً بِجِماع مُحَرَّم اَوْ طَعام مُحَرَّم عَلَیْهِ: إنَّ عَلَیْهِ ثَلاثُ کَفّارات.

«من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 74»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: کسی که روزه ماه رمضان را عمداً با چیز یا کار حرامی افطار - و باطل - نماید، (غیر از قضای روزه نیز) هر سه نوع کفّاره (60 روزه، اطعام 60 مسکین، آزادی یک بنده) بر او واجب می شود.




19- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : ألا أُبَشِّرُکَ فِی الْعِطاسِ؟ قُلْتُ: بَلی، فَقالَ: هُوَ أمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أیّام.

«وسائل الشّیعة، ج 12، ص 89»

نسیم خادم گوید: در حضور امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - عطسه کردم، حضرت فرمود: می خواهی تو را بر فوائد عطسه بشارت دهم؟

عرض کردم: بلی.

فرمود: عطسه، انسان را تا سه روز از مرگ نجات می بخشد.




20- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمّانی فی مَحْفِل مِنَ النّاسِ.

(وَ قالَ - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - :) مَنْ سَمّانی فی مَجْمَع مِنَ النّاسِ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ.

«وسائل الشّیعة، ج 16، ص 242»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: ملعون و مغضوب است کسی که نام اصلی مرا در جائی بیان کند.

و نیز فرمود: هر که نام اصلی مرا در جمع مردم بر زبان آورد، بر او لعنت و غضب خداوند می باشد.




21- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : یَعْمَلُ کُلُّ امْرِیء مِنْکُمْ ما یَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَ لْیَتَجَنَّب ما یُدْنیهِ مِنْ کَراهیَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَاِنَّ امْرَءاً یَبْغَتُهُ فُجْأةٌ حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا یُنْجیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلی حُوبَة.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 176»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: هر یک از شما باید عملی را انجام دهد که سبب نزدیکی به ما و جذب محبّت ما گردد; و باید دوری کند از کرداری که ما نسبت به آن، ناخوشایند و خشمناک می باشیم، پس چه بسا شخصی در لحظه ای توبه کند که دیگر به حال او سودی ندارد و نیز او را از عِقاب و عذاب الهی نجات نمی بخشد.




22- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : إنَّ الاْرْضَ تَضِجُّ إلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَوْلِ الاْغْلَفِ أرْبَعینَ صَباحاً.

«وسائل الشّیعة، ج 21، ص 442»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: زمین تا چهل روز از ادرار کسی که ختنه نشده است ناله می کند.




23- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : سَجْدَةُ الشُّکْرِ مِنْ ألْزَمِ السُّنَنِ وَ أوْجَبِها.

«وسائل الشّیعة، ج 6، ص 490»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: سجده شکر پس از هر نماز از بهترین و ضروری ترین سنّتها است.




24- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : إنّی لاَمانٌ لاِهْلِ الاْرْضِ، کَما أنَّ النُّجُومَ أمانٌ لاِهْلِ السَّماءِ.

«الدّرّة الباهرة، ص 48»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: به درستی که من سبب آسایش و امنیّت برای موجودات زمینی هستم، همان طوری که ستاره ها برای اهل آسمان أمان هستند.




25- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : قُلُوبُنا اَوْعِیَةٌ لِمَشیَّةِ اللهِ، فَإذا شاءَ شِئْنا.

«بحارالأنوار، ج 52، ص 51»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: قلوب ما ظرف هائی است برای مشیّت و اراده الهی، پس هرگاه او بخواهد ما نیز می خواهیم.




26- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : إنَّ اللهَ مَعَنا، فَلا فاقَةَ بِنا إلی غَیْرِهِ، وَالْحَقُّ مَعَنا فَلَنْ یُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 191»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: خدا با ما است و نیازی به دیگران نداریم; و حقّ با ما است و هر که از ما روی گرداند باکی نداریم.




27- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : ما أُرْغَمَ أنْفَ الشَّیْطانِ بِشَیْیء مِثُلِ الصَّلاةِ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 182»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: هیچ چیزی و عملی همانند نماز، بینی شیطان را به خاک ذلّت نمی مالد و او را ذلیل نمی کند.




28- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : لا یَحِلُّ لاِحَد أنْ یَتَصَرَّفَ فی مالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إذْنِهِ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 183»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: برای هیچکس جائز نیست که در اموال و چیزهای دیگران تصرّف نماید مگر با اذن و اجازه صاحب و مالک آن.




29- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : فَضْلُ الدُّعاءِ وَ التَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَی الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ کَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَی النَّوافِلِ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 161»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: فضیلت تعقیب دعا و تسبیح بعد از نمازهای واجب نسبت به بعد از نمازهای مستحبّی همانند فضیلت نماز واجب بر نماز مستحبّ می باشد.




30- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : أفْضَلُ أوْقاتِها صَدْرُا النَّهارِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ.

«بحارالأنوار، ج 56، ص 168»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: (برای انجام نماز جعفر طیّار) بهترین و با فضیلت ترین اوقات پیش از ظهر روز جمعه می باشد.




31- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أخَّرَ الْغَداةَ إلی أنْ تَنْقَضِی النُّجُومُ.

«بحارالأنوار، ج 55، ص 16»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: ملعون و نفرین شده است آن کسی که نماز صبح را عمداً تأخیر بیندازد تا موقعی که ستارگان ناپدید شوند.




32- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : إنَّ اللهَ قَنَعَنا بِعَوائِدِ إحْسانِهِ وَ فَوائِدِ اِمْتِنانِهِ.

«بحارالأنوار، ج 52، ص 38»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: همانا خداوند متعال، ما اهل بیت را به وسیله احسان و نعمت هایش قانع و خودکفا گردانده است.




33- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : إنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیْنَ أَحَد قَرابَةٌ، وَ مَنْ أنْکَرَنی فَلَیْسَ مِنّی، وَ سَبیلُهُ سَبیلُ ابْنِ نُوح.

«بحارالأنوار، ج 50، ص 227»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: بین خداوند و هیچ یک از بندگانش، خویشاوندی وجود ندارد - و برای هرکس به اندازه اعمال و نیّات او پاداش داده می شود - هرکس مرا انکار نماید از (شیعیان و دوستان) ما نیست و سرنوشت او همچون فرزند حضرت نوح - علیه السلام - خواهد بود.




34- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : أما تَعْلَمُونَ أنَّ الاْرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّة إمّا ظاهِراً وَ إمّا مَغْمُوراً.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 191»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: آگاه و متوجه باشید که در هیچ حالتی، زمین خالی از حجّت خداوند نخواهد بود، یا به طور ظاهر و آشکار; و یا به طور مخفی و پنهان.




35- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : إذا أذِنَ اللهُ لَنا فِی الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ، وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْکُمْ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 196»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: چنانچه خداوند متعال اجازه سخن و بیان حقایق را به ما بدهد، حقانیّت آشکار می گردد و باطل نابود می شود و خفقان و مشکلات برطرف خواهد شد.




36- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : وَ أمّا وَجْهُ الاْنْتِفاعِ بی فی غَیْبَتی فَکَالاْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إذا غَیَّبَها عَنِ الاْبْصارِ السَّحابُ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 181»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: چگونگی بهره گیری و استفاده از من در دوران غیبت همانند انتفاع از خورشید است در آن موقعی که به وسیله ابرها از چشم افراد ناپدید شود.




37- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : وَاجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إلَیْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَی السُّنَّةِ الْواضِحَةِ، فَقَدْ نَصَحْتُ لَکُمْ، وَ اللّهُ شاهِدٌ عَلَیَّ وَ عَلَیْکُمْ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 179»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: هدف و قصد خویش را نسبت به محبّت و دوستی ما - اهل بیت عصمت و طهارت - بر مبنای عمل به سنّت و اجراء احکام الهی قرار دهید، پس همانا که موعظ ها و سفارشات لازم را نموده ام; و خداوند متعال نسبت به همه ما و شما گواه می باشد.




38- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : أمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإنَّهُ إلَی اللهِ، وَ کَذَبَ الْوَقّاتُونَ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 181»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: زمان ظهور مربوط به اراده خداوند متعال می باشد و هرکس زمان آن را معیّن و معرّفی کند دروغ گفته است.




39- قال الإمام المهدی - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - : أکْثِرُواالدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ، فَإنَّ ذلِکَ فَرَجَکُمْ.

«بحارالأنوار، ج 53، ص 181»

امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - فرمود: برای تعجیل ظهور من - در هر موقعیّت مناسبی - بسیار دعا کنید که در آن فرج و حلّ مشکلات شما خواهد بود.




40- دَفَعَ إلَیَّ دَفْتَراً فیهِ دُعاءُالْفَرَجِ وَ صَلاةٌ عَلَیْهِ، فَقالَ علیه السلام: فَبِهذا فَادْعُ.

«إکمال الدّین، ص 443، ح 17»

یکی از مؤمنین به نام أبومحمّد، حسن بن وجناء گوید: زیر ناودان طلا در حرم خانه خدا بودم که حضرت ولی عصر امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف را دیدم، دفتری را به من عنایت نمود که در آن دعای فرج و صلوات بر آن حضرت بود. سپس فرمود: به وسیله این نوشته ها بخوان و برای ظهور و فرج من دعا کن و بر من درود و تحیّت بفرست.